تحریف تاریخی تحلیلی پیرامون ام المؤمنین حضرت خدیجه کبری علیها السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : آقابابایی، مهدی، 1362

عنوان و نام پدیدآور : تحریف تاریخی تحلیلی پیرامون ام المومنین حضرت خدیجه کبری علیهاالسلام/ تالیف مهدی آقابابایی.

مشخصات نشر : اصفهان: نورالحیات، 1398.

مشخصات ظاهری : 96 ص.؛ 14/5 × 21/5 س م.

شابک : 8-0-96452-622-978

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه: ص. 91-95

موضوع : خدیجه (س) بنت خویلد، 68 - 3 قبل از هجرت-- سرگذشتنامه

رده بندی کنگره : 26/2 BP

رده بندی دیویی : 9722/297

شماره کتابشناسی ملی : 5947348

ص:1

اشاره

تحریف تاریخی تحلیلی

پیرامون

ام المؤمنین حضرت خدیجه کبری علیها السلام

مهدی آقابابایی

ص:2

ص:3

ص:4

حرز حضرت خدیجه علیها السلام

بسم الله الرحمن الرحیم، یا الله یا حافظ یا حفیظ یا رقیب.(1)

ترجمه : به نام خداوند بخشاینده و مهربان ، ای خدا ، ای حافظ و ای نگهدارنده و ای نگهبان .


1- مهج الدعوات/ سید بن طاووس/ ص34.

ص:5

فهرست

مقدمه 7

تحریفات در زندگانی ام المؤمنین حضرت خدیجه کبری علیها السلام 8

آیا تحریفاتی در زندگانی ام المؤمنین حضرت خدیجه کبری علیها السلام صورت گرفته است؟ 8

علل تحریف تاریخ زندگی ام المؤمنین علیها السلام 10

عقیل و معاویه 13

اقدامات منافقان برای تخریب تاریخ زندگی ام المؤمنین حضرت خدیجه علیها السلام و نتایج آن 19

ام­المؤمنین خدیجه علیها السلام در چه سنی با پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ازدواج نمودند و آیا قبلاً با دو کافر ازدواج کرده بودند؟ 23

سن حضرت خدیجه علیها السلام 23

بیوه بودن ام­المؤمنین خدیجه علیها السلام مردود است. 33

مورد اول: ناسازگاری با مبانی اعتقادی مکتب تشیع 33

مورد دوم : عدم اعتبار بیوه بودن حضرت خدیجه علیها السلام از نظر تاریخ

. 38

اسلام با حمایت مالی چه کسی پیشرفت کرد؟ 48

آیا ابوبکر با مال از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دفاع نموده است؟ 57

بررسی وضع مالی ابوبکر و پدرش 58

پاسخ به یک سئوال 68

ص:6

نخستین اسلام و ایمان آورنده حضرت علی علیه السلام است یا حضرت خدیجه علیها السلام ؟ 70

حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام نخستین یار رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم 74

مهریه فرزانه قریش حضرت خدیجه علیها السلام چه قدر بوده است؟

. 77

آیا حضرت خدیجه علیها السلام قبل از ازدواج بار سول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دارای فرزند بوده است؟ 80

یک بازنگری درباره فرزندان خدیجه علیها السلام 83

پاسخ به دو سئوال 85

شماری از کتابهای تالیف شده پیرامون حضرت خدیجه علیها السلام 87

منابع و مآخذ 91

ص:7

مقدمه

بی شک مطالعه و تحقیق در سیره برگزیدگان الهی، وسیله­ای برای آشنایی با نظام ارزشهای معتبر و مورد قبول است ؛ زیرا که شخصیت آنان برای اهل ایمان به عنوان الگو و نمونۀ رفتاری پذیرفته شده است .

حضرت خدیجه کبری علیها السلام از شخصیت­های نمونه تاریخ است ، چرا که آن والاگوهر در مکتب اهل بیت علیهم السلام از جایگاهی بس بلند برخوردار است و به گواهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یکی از چهار زن برگزیدۀ جهان می­باشد . ایشان از جملۀ بزرگترین حامیان نشر دیانت اسلام می­باشد که در این راه هیچ کوششی را فرو نگذاشت . وجود شریف آن بانو به اندازه­ای مهم و حیاتی بود که پس از در گذشت او و حضرت ابوطالب علیه السلام ، اقامت در مکه برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دشوار آمد و خداوند به آن حضرت فرمان داد :

« از مکه خارج شو که دیگر تو را در آنجا یاوری نیست» .(1)

لذا تدبر و تفکر در نکات تاریخی که از زندگی این بانوی بزرگ به دست ما رسیده است درس­های سودمندی به انسان می دهد که در بسیاری از شئون مختفل زندگی به کار می­آیند .

کتاب حاضر تلاشی اندک دربارۀ پاسخ به شبهاتی دربارۀ زندگانی حضرت خدیجه علیها السلام که انشاء الله مورد توجه خداوند تبارک و تعالی و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام واقع گردد . باشد که خوانندگان گرامی ما را از دعای خیرشان محروم نسازند .

حوزه علمیّه اصفهان / مهدی آقابابایی رمضان المبارک 1431ه. ق


1- الکافی ، ج8 ، ص 340.

ص:8

تحریفات در زندگانی حضرت خدیجه کبری علیها السلام

آیا در زندگانی ام المؤمنین حضرت خدیجه کبری علیها السلام تحریفاتی صورت گرفته است ؟

یکی از راهکارهای منافقین برای کم فروغ نشان دادن جلوه تابناک امیرالمؤمنین علیه السلام در نظر مردم ، تحریف تاریخ صدر اسلام و حذف فضائل و مناقب ایشان از آن بوده است . غاصبان در راه عملی کردن این سیاست خود ، آن قدر مصمم بودند که فقط به تحریف و حذف تاریخ مربوط به زندگی امیرالمؤمنین علیه السلام بسنده نکردند بلکه اثری از فضائل اهل بیت و یاران و شیعیان ایشان هم باقی نگذاردند تا که مخاطب این تاریخ ، از فضیلت فرع ، به فضیلت اصل پی نبرده و از طریق اهلبیت علیهم السلام ، خاندان ، اصحاب ، و طرفداران ایشان به راه مستقیم هدایت نگردند .

به همین علت است که در این تاریک خانه تاریخ نما ، اثری از اهل بیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و خواص یاران ایشان دیده نمی­شود، اما در عوض ، از دشمنان آنان و غاصبین حقوقشان تعریف و تمجید شده و برایشان فضیلت و منقبت جعل شده تا آنجا که به جرأت می­توان گفت فضیلتی برای آل محمد علیهم السلام وارد نشده مگر آنکه مشابه آن برای غاصبان جعل کردند ، پیدا شدن دیوار و سقف برای شهر علم

ص:9

پیامبر و سید پیران اهل بهشت و همچنین دایی و عمه و خاله برای مسلمین اثر همین سیاست شوم و نکبت بار می­باشد .

یکی از جنایتهای منافقین در راه پرده پوشی حق ، تحریف تاریخ زندگانی ام المؤمنین حضرت خدیجه کبری علیها السلام می­باشد .

این تحریفات به گونه­ای ماهرانه صورت گرفته که در نظر اول، هر شخصی سر تسلیم در مقابل آن فرود می­آورد و به حقیقت آن اذعان می­کند، اما اگر با دیدی بصیر همراه با توجه به مسلمات اعتقادی مذهب حقه به آن نگریسته شود ، دروغ و نفاق از بندبند سطور آن نمایانگر می­شود و سره از ناسره و هدایت از ضلالت شناخته می­شود .

ص:10

علل تحریف تاریخ زندگی ام المؤمنین علیها السلام

1)- انتساب ایشان با حضرت فاطمه زهرا علیها السلام و همچنین با امیرالمؤمنین علیه السلام و اهلبیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم اولین و مهمترین علت این امر به حساب می­آید ؛ زیرا این انتساب یکی از افتخارات ائمه اطهار علیهم السلام و باعث سرفرازی ایشان در مقابل دشمنانشان بوده است ، به گونه­ای که در مفاخره­های اهل بیت علیهم السلام در مقابل دشمنانشان یکی از موارد افتخار ، داشتن مادری مثل حضرت خدیجه کبری علیها السلام بوده است .(1)


1- امام حسین علیه السلام در روز عاشورا در ضمن خطبه­ای خود را به دشمن معرفی نمود و فرمود: « شما را به خدا سوگند! آیا می­دانید که جدۀ من خدیجه دختر خویلد است.». (بحارالانوار، ج44 ، ص318) و نیز خطاب به دشمن فرمود: « آیا می­دانید که من فرزند همسر پیامبر شما خدیجه کبری علیها السلام هستم.» (بحارالانوار ،ج45، ص6) امام سجاد علیه السلام در مجلس یزید در دمشق ، در آن خطبۀ معروفش در فرازی چنین خود را معرفی کرد: «... انا ابن خدیجه الکبری» من پسر خدیجۀ کبری علیها السلام بانوی بزرگ اسلام هستم. (بحارالانوار ، ج45، ص 174؛ و ج44، ص174 ؛ و المناقب ، ج4، ص 168). حضرت زینب علیها السلام در کربلا روز یازدهم محرم 61 ه.ق هنگامی که کنار پیکر پاره پارۀ شهیدان آمد، و مطالبی جانسوز عرضه داشت ، از جمله در آنجا پس از ذکر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت علی علیه السلام ، از حضرت خدیجه علیها السلام یاد کرد و فرمود: « بابی خدیجه الکبری» پدرم به فدایِ خدیجه ، بانوی بزرگ باد. (بحارالانوار ،ج45 ، ص59). در اکثر زیارت­نامه­هایی که از طرف امامان معصوم علیهم السلام و اولیاء خدا برای امامان و امامزادگان تنظیم شده ، از خدیجه کبری علیها السلام یاد شده و پس از سلام به پیامبران اولوالعزم به او سلام داده شده است تا همواره یاد او در خاطره­ها تجدید گردد و زائران با ایمان به پیشگاه او سلام عرض کنند و او را شفیع در خانۀ خداوند قرار می­دهند. در دعای ندبه که از ناحیۀ مقدسه امام زمان صلی الله علیه و آله و سلم صادر شده ، در فرازی با توجه به حضرت ولی عصر صلی الله علیه و آله و سلم چنین می­خوانیم: « این ابن النبی المصطفی وابن علی المرتضی و ابن خدیجه الغراء» کجاست پسر پیامبر برگزیده صلی الله علیه و آله و سلم و پسر علی علیه السلام و پسر خدیجه بلند مقام علیها السلام واژه غراء به معنی شامخ و ارجمند است که در اینجا به عنوان صفت برای حضرت خدیجه علیها السلام ذکر شده است. (حضرت خدیجه علیها السلام اسطوره ایثار و مقاومت ، ص199)

ص:11

اما در مقابل آنچه همیشه باعث سرافکندگی و مایه ننگ دشمنان ایشان بوده است حسب و نسب پست آنان و انتساب آنان به مادرانی خلاف کار و ناپاک می­باشد . به عنوان مثال : هند مادر معاویه از فواحش معروف زمان خود بود که روابط نامشروع وی با بسیاری از مردان قریشی و غیر قریشی درتاریخ به ثبت رسیده است یا صهاک جدۀ عمر بن خطاب نیز آن گونه بود؛ تا جایی که مشاهده می­کنیم گاهی در مجادلاتی که افرادی با وی داشتند، برای آنکه وی را شرمنده و سرافکنده کنند ، به حسب و نسب پست وی اشاره می­کردند و از وی به عنوان «یابن الصهاک الحبشیه» نام می­بردند .(1)

البته این مساله­ای مخفی و پوشیده نبود ، بلکه حتی خود غاصبین هم در مواردی به آن اعتراف کرده­اند . چنانکه ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می­نویسد :


1- بحارالانوار ، ج28 ، ص 202؛ بحارالانوار ، ج29، ص 124. در مورد صهاک مادر بزرگ عمر آنچه لازم است اشاره شود این است که وی کنیز هاشم بن عبدمناف جد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود عبدالعزی بن ریاح با وی زنا کرد و نُفَیل جد عمر به دنیا آمد. (المثالب لنسابه کلبی).

ص:12

روزی عمر بن خطاب (در ایام خلافت غاصبانه­اش) وارد مسجد شد و مشاهده کرد که سخن مردم حاضر در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر سر انتساب آنان و اجداد خویش است. در این میان برخی نسب برخی دیگر را مورد خدشه قرار می­دادند و آنان را به پدرانی غیر از پدران ادعایی شان نسبت می­دادند. عمر بر روی منبر رفت و گفت: مبادا عیوب کسی را بیان کنید و ریشه انساب را جستجو کنید که اگر من امروز بگویم کسی از درب این مسجد خارج نشود مگر حلال زاده، هیچ کس از درب این مسجد خارج نخواهد شد. ناگهان فردی از قریش برخاست و گفت : اما ای عمر ! من و تو استثناء هستیم . هنوز حرف او تمام نشده بود که عمر به او گفت : بنشین ای قین بن قین که دروغ گفتی . عمر بعد از آن ، صحبت بر سر این گونه مسائل را ممنوع اعلام کرد .(1)


1- شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ، ج11، ص 67.

ص:13

عقیل و معاویه

روزی عقیل برادر امیرمومنان علیه السلام در جمع شامیان حاضر بود ، و در آن هنگام هر دو چشم او نابینا بود .

معاویه گفت : ای عقیل! لشکر من و لشکر برادرت را چگونه دیدی ؟ زیرا تو بر هر دو لشکر در آمده­ای ؟

عقیل گفت : لشکرگاه برادرم مانند لشکرگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود . همۀ آنان از قاریان قرآن و نمازگزاران بودند ، با این تفاوت که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در میانشان حاضر نبود ، ولی در لشکرگاه شما گروهی از منافقین مرا استقبال کردند ، همان­ها که در لیله العقبه با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مکر کردند.

ای معاویه ! بگو که در پهلوی تو چه کسی جا دارد ؟

معاویه : عمرو بن عاص .

عقیل : این همان کسی است که چون از مادر متولد شد ، شش پدر بر سر او نزاع داشتند تا معلوم شود که فرزند کیست ؟ آخرالامر او به قصاب قریش (یعنی عاص) منتسب شد !!!

اکنون بگو که آن سوی تو چه کسی نشسته است ؟

معاویه : ضحاک بن قیس فهری است .

عقیل : به خدا سوگند ! پدرش بزهای نر را به بزهای ماده می­افکند و مبلغ ناچیزی دست مزد می­گرفت ، اکنون بگو که در پهلوی او چه کسی نشسته است ؟

معاویه : ابوموسی اشعری .

عقیل : او پسر «سراقه» است ( نه پدری که به او استنادش می­دهند) .

ص:14

معاویه چون دید یارانش بسیار رنجیده خاطر و خشمناک شدند خواست خشم آنان را فرو نشاند ، لذا گفت :

ای عقیل ! در حق من چه می­گویی ؟

عقیل : مرا از پاسخ معذور بدار .

معاویه : نه ! باید بگویی .

عقیل از جای برخاست ، لبخندی زد و هم­چنانکه در حال خروج از مجلس معاویه بود گفت : ای معاویه ! آیا «حمامه» را می شناسی ؟ و آنگاه به سرعت خارج شد.

معاویه هر چه فکر کرد ندانست که مقصود عقیل چیست ؟ ناگزیر مردی نسب شناس را احضار کرد و از او پرسید: حمامه کیست ؟

مرد نسابه گفت : آیا در امان هستم ؟

معاویه گفت : آری .

مرد نسب نشاس : «حمامه» نام مادر بزرگ توست که در جاهلیت به فحشاء و زنا دادن شهرت داشت .

او با نصب پرچم بر خانۀ خود ، آمادگی­اش را برای پذیرایی از همگان اعلام می­داشت ! معاویه که در میان جمع خجل شده بود رو به شامیان کرد و گفت: ناراحت نباشید ، همۀ ما مثل هم هستیم .(1)

با این اوضاع ، روشن است که چرا منافقین به وجود مادری مانند حضرت خدیجه علیها السلام را برای اهل بیت علیهم السلام نمی­توانستند قبول کنند .

2)- علت دوم این امر ، ورود زنانی مانند عایشه و حفصه به خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مربوط می­شود ؛ زیرا آنان پا به این امید به خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پای


1- شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ،ج2 ، ص125؛ منتهی الآمال ،ج1، ص 235

ص:15

گذارده بودند که از ایشان صاحب اولاد شوند و به این واسطه فرزندانشان بعد از درگذشت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم وارث مقام خلافت و جانشینی بشوند ، اما خداوند با عقیم قرار دادن آنان تمامی نقشه­هایشان را نقش بر آب نمود و سعی شان را باطل کرد . به همین خاطر است که وقتی از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام علت باقی ماندن نسل پسری از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم سئوال کردند ، ایشان علت این امر را آماده بودن زمینه جانشینی و خلافت برای امیرالمؤمنین علیه السلام بیان نمودند .(1) در عوض کوثر اعطایی خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که نسل ایشان از آن طریق امتداد پیدا کرد ، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام فرزند خدیجه کبری علیها السلام می­باشد که این مسئله برای دشمنان و منافقان قابل تحمل نبود .

3)- سومین علت تحریف زندگی ام المؤمنین علیها السلام ، ریشه در محبت بی حد حصر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به ایشان دارد؛ محبتی که حتی سال­ها بعد از وفات ایشان عرصه را بر زنان حسودی مانند عایشه و حفصه تنگ کرده بود ؛ به حدی که از قول عایشه نقل شده که بر


1- عبدالله بن سنان نقل کرده است که از امام صادق علیه السلام پرسیدم: به چه علتی برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پسری باقی نماند؟ ایشان فرمودند: به آن علت که خداوند محمد صلی الله علیه و آله و سلم را نبی و علی علیه السلام را وصی خلق کرد. در این صورت اگر پسری برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعد از ایشان بود آن پسر اولویت داشت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از امیرالمؤمنین علیه السلام. پس در اینصورت وصایت ایشان ثابت نمی­شد. (بحارالانوار، ج22، ص 152، ح6)

ص:16

هیچ­کدام از همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به اندازه حضرت خدیجه علیها السلام حسادت نبردم، با اینکه اصلاً او را ندیده بودم .(1)

حال اگر آن محبت بی­اندازه را در کنار این حسادت بی حد و حصر بگذاریم ، سومین علت تحریف واضح می­شود مضافاً اینکه فراموش شدن نام و یاد حضرت خدیجه کبری علیها السلام به هر طریق ممکن امکان یکه تازی آنان در مقام ام المؤمنینی را بیشتر فراهم می­ساخت و در سایه فقدان ذکر و یاد آن بانوی بزرگوار در بین مسلمین زمینه رشد بهتری برایشان فراهم می­آمد تا بدان وسیله راحت­تر بتوانند دین خدا را به نفع غاصبان تاویل و تفسیر نمایند و با سوء استفاده از نام ام المؤمنینی حجابی سترگ میان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مردم ایجاد کنند و مانع دسترسی مردم به ایشان گردند .

4)- علت چهارم تحریف زندگی ام­المؤمنین حضرت خدیجه علیها السلام را می­توان در این یافت که اگر مسلمانان به حقایق زندگی سراسر نور و برکت ام­المؤمنین حضرت خدیجه علیها السلام دست می­یافتند ، شأنیت حقیقی همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای آنان روشن و آشکار می­گردید و دیگر


1- عایشه می­گوید: کمتر اتفاق می­افتاد که پیامبر از خانه بیرون رود و خدیجه را به خیر یاد نکند. چندان که یک روز آتش حسد من مشتعل شد و گفتم: یا رسول الله، تاکی خدیجه را یاد می­کنی؟ او پیرزنی بیش نبوده! خداوند بهتر از او را (منظور خودش بوده) به تو مرحمت کرد! پیامبر از سخن من در غضب شد و فرمود: نه، به خدا قسم! بهتر از خدیجه نصیب من نشد، به من ایمان آورد هنگامی که مردم کافر بودند و تصدیق نبوت من نمود در وقتی که مردم مرا تکذیب کردند و اموال خود را در اخیتار من گذارد در وقتی که مردم مرا از خود دور کردند. خداوند متعال از خدیجه به من فرزندانی روزی کرد و رحم تو را عقیم قرار داد. (ریاحین الشریعه ، ج2، ص202 و 207 و 211)

ص:17

برای امثال عایشه با آن همه فجایعی که خود اهل تسنن برای او نقل کرده اند ، اعتبار و ارزشی قائل نبودند .

این چهار علت از مهمترین علل دستبرد منافقین در تاریخ زندگی ام­المؤمنین علیها السلام می­باشد ؛ زیرا درست تمامی انتظاراتی که آنان از ورود عایشه و حفصه به خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داشتند ، یعنی جلب علاقه پیامبر به آنان و همچنین ادامه نسل ایشان از طریق آنان تا بدان وسیله به اهداف شوم خود برسند ، نه تنها بر آورده نشد، بلکه در عین ناکامی ، آن را در شخصیتی همچون خدیجه کبری علیها السلام جلوه­گر یافتند ؛ خدیجه­ای که نه تنها همسر فداکاری برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و همچنین مادری پر افتخار برای اهل بیت علیهم السلام ایشان است ، بلکه در درجات معنوی به حدی ممتاز است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ایشان را یکی از چهار زن برگزیده در بهشت برشمرده­اند .(1)

این مقامی است که تنها همسر نبی بودن تضمین کننده آن نمی­باشد ، بلکه نشان از قابلیت و لیاقت خود ایشان برای احراز آن دارد .


1- بحارالانوار ،ج16، ص2 و 7. قرطبی از ابن عباس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می­کند که حضرت فرمودند: « افضل اهل النساء خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم» (تفسیر القرطبی ،ج2 ، ص1325) آلوسی از ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل نموده که حضرت فرمودند: « اربع نسوه سادات عالمهن: مریم بنت عمران، آسیه بنت مزاحم، خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و افضلهن عالماً فاطمه» (روح المعانی ،ج3، ص 155، ذخائر العقبی ، ص 44 و درالمثور ذیل آیه 44 سوره آل عمران) (چهار زن سالار زنان روزگار شدند: مریم، آسیه، خدیجه بنت خویلد و فاطمه زهرا علیها السلام و فاطمه علیها السلام افضل ترین آنها می­باشد. و دهها روایت دیگر مانند این روایت از خاصه و عامه نقل شده است.

ص:18

مهمترین دلیل ما در اثبات این ادعا، کتاب خدا می­باشد که در آن همسر لوط و همسر نوح از غابرین و خیانتکاران به حساب آمده­اند .(1)

اما آسیه زن فرعون از صالحین خوانده می­شود . با این حساب مقام دست نیافتنی ام المؤمنین علیها السلام فقط به واسطه همسری با نبی اکرم به دست نیامد که دیگر زنان هم بتوانند به این طریق خود را در نزد عوام ، قرین ایشان قلمداد کنند .

بنابراین ، غاصبان وقتی فهمیدند مثل خدیجه شدن برای دیگر همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم محال است ، سعی کردند مقام و منزلت خدیجه کبری علیها السلام را در نظر مردم آن قدر پایین بیاورند که دیگر جایگاهی برای ایشان در نزد مردم نماند و در مقابل، آنچه می­توانند برای آنان فضیلت و منقبت بتراشند تا بدان وسیله در قلوب مردم جایی برایشان باز نمایند و با این پشتوانه به اهداف خود برسند .

البته این اولین بار نبود که منافقان برای وصول به اهداف خود دست به چنین نقشه­های شومی می­زدند ، بلکه قبل از آن هم برای توجیه عملکرد خود در عرصه خلافت و پرده پوشی ، اشتباهات فاحش خود که ناشی از جهل آنان به مسائل ابتدایی دین بود ، دست به تخریب شخصیت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم زده و ایشان را در نزد عامه تا حد یک انسان معمولی که – نعوذبالله- دارای اشتباهاتی فاحش و امیالی فاسد می­باشد تنزل دادند .

آری ! منافقان و دشمنان در رویارویی با زندگی پر افتخار ام­المؤمنین چاره­ای جز تخریب شخصیت ایشان ندیدند و در این راستا اقداماتی چند انجام دادند .


1- عنکبوت/32 و 33 ؛ تحریم/10 ؛ اعراف/83 ؛ حجر/60 و نمل/57.

ص:19

اقدامات منافقان برای تخریب تاریخ زندگی ام­المؤمنین علیها السلام و نتایج آن

1)- منافقان تا آنجا که توانستند برای عایشه و حفصه منقبت جعل کردند تا برای آنان مجالی برای خودنمایی در بین عوام از مردم درست کنند ؛ به عنوان مثال روایتی مانند روایت چهار زن برگزیدۀ بهشتی که به آن اشاره نمودیم را جعل کرده و در آن به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عایشه را افضل زنان عالم معرفی کردند ؛(1) حال آنکه آنان از فهم این مطلب غافل بودند که حب و بغض یا تعریف و تقبیح پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام مانند بسیاری از افراد بشر ، برگرفته از امیال و غرائز بشری نمی­باشد ؛ بلکه این تعریفات و ابراز محبت­ها و یا تقبیحات و اظهار ناخشنودی­ها تنها و تنها با یک معیار انجام شده است و آن معیار ، تقوی است زیرا به واسطه آیه کریمه : «ان اکرمکم عندالله اتقاکم»(2) معیار محبت و کرامت در نزد خداوند فقط تقوی می­باشد و با توجه به آیه : « لا ینطق عن الهوی»(3) می­بایست اذعان نمود که تمامی فرمایشات و گفتار صادره از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فقط به اذن حق تعالی و مطابق با خواست او بیان شده است . لذا با کنار هم قرار


1- کنزالعمال ، ج12 ، ص 144.
2- سوره حجرات ، آیه 13.
3- سوره نجم ، آیه 3 و4.

ص:20

دادن دو مقدمه فوق بسیار واضح است که امکان ندارد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم معیاری جز تقوا را در تأیید یا رد افراد داشته باشند .

اکنون قضاوت در این مورد بسیار آسان است که عایشه­ای که به تصریح علمای اهل تسنن بارها اسباب اذیت و آزار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را فراهم کرد ، عایشه­ای که بعد از شهادت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نه تنها سفارشات ایشان را در مورد مودّت به ذوی القربی رعایت نکرد ، بلکه به جنگ با امیرالمؤمنین علیه السلام برخاست ؛ عایشه­ای که بعد از شهادت سبط اکبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سوار بر قاطر ، دستور تیرباران پیکر مطهر ایشان را داد ، آیا با این همه جنایات ، دارای معیار تقواست و آیا هیچ انسان عقل و خردی باور می­کند پیامبری که علم به گذشته و آینده دارد و همان­گونه که ما اطلاع از گذشته داریم او نیز از آینده مطلع است، عایشه را سیده زنان عالم خوانده باشد و او را به عنوان یکی از چهار زن بهشتی یاد نموده باشد ؟!

2)- در چینش زندگی ام­المؤمنین حضرت خدیجه علیها السلام دست بردند و آن را به نحو دلخواه خود عوض کردند و آن­گونه که مطابق مصالحشان بود ایشان را به مسلمین معرفی کردند.

3)- تا آنجا که توانستند فضائل و مناقب ایشان را حذف نمودند یا به دیگران نسبت دادند تا از فروغ جلوات ایشان در نزد عامه مردم بکاهند و مردم را به طرف دیگران متمایل سازند .

این سه مورد از مهمترین اقدامات منافقین در مسیر تحریف تاریخ زندگی حضرت خدیجه کبری علیها السلام می­باشد . نتیجۀ این قدامات ، ورود تحریفات عدیده در تاریخ زندگی آن بزرگوار می­باشد . باید به این نکته اذعان نمود که این اقدامات نتایج بسیار زیادی در تاریخ صدر اسلام برجای گذارد . نشر و

ص:21

نقل و کتابت روایات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از طرف دیگر ، راه جعل و تحریف را در تمامی امور مربوط به دین باز کرده بود . به صورتی که کافی بود فرعی از فروع دین و یا جزیی از اجزاء اعتقادات اسلامی کوچکترین ضرری برای دستگاه حکومتی خلفاء و همچنین توابع آنان داشته باشد تا آن را به کلی حذف نموده و یا چنان دستکاری کنند که دیگر کارآیی خود را از دست بدهد . این روند چنان به شدت دنبال شد که حتی عبدالله بن عمر هم به این مسئله اقرار نموده است که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حتی نماز هم از خطر تحریف مصون نماند .(1)

در چنین شرایطی منافقین دست به تحریف در زندگی ام­المؤمنین خدیجه علیها السلام زدند و به وضوح روشن است که اقدامات آنان در این شرایط چه نتایج مخربی توانست به دنبال داشته باشد . آنان با این اقدامات موفق شدند در اذهان جمیع مسلمین در تمامی اعصار این چنین وانمود کنند که :

اولاً: خدیجه کبری علیها السلام محبوبترین زنان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نبود به علت آنکه او بیوه بود و تفاوت سنی زیادی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم داشت و به قول خودشان عجوزه­ای از عجائز قریش بوده است .(2)

بلکه توجه پیامبر بیشتر معطوف عایشه جوان بوده است و او را در خاطر خود عزیز می­داشته است .

ثانیاً: خدیجه کبری علیها السلام در سن چهل سالگی ، در حالی که قبلاً با دو کافر ازدواج نموده بود به نکاح پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در آمده است .


1- متشابه القرآن ، ج2 ، ص 168.
2- بحارالانوار ، ج16 ، ص2 و 8 .

ص:22

ثالثاً: پشتوانۀ مالی اسلام در سیزده سال حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مکه ثروت ابی­بکر که اتفاقاً پدر عایشه هم می­باشد ، بوده است و ثروت ام المؤمنین خدیجه کبری علیها السلام در راه پیشبرد اهداف دین تاثیر نداشت و یا در مقابل آن به حساب نمی­آید .

آنان با نشر این اکاذیب و رسوخ دادن آن به درون تاریخ ، سعی در مخدوش کردن جلوه ام­المؤمنین علیها السلام داشتند و به گونه­ای ماهرانه این کار را انجام دادند که در مرحله نخست هر شخصی سر تسلیم در مقابل آن فرود می­آورد ، اما غافل از این مسئله بودند که اولاً برخی از این تحریفات با مسلمات اعتقادی شیعه مخالف است و پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام به علت اتصال به ائمه اطهار علیهم السلام از چنان استغنای اعتقادی برخوردارند که اگر هزار دلیل تاریخی بر خلاف اعتقادات آنان وجود داشته باشد ، کنار زدن آن را آسان و سهل می­بینند . پس در نظر آنان این­گونه نیست که تنها ورود یک مطلب در تاریخ، دلالت بر حقیقت آن مطلب نیز داشته باشد ، بلکه پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام در مرز تعالیم آن بزرگواران حرکت می­کنند ؛ هر چه با آن موافق بود را می­پذیرند و هر چه مخالف بود را رد می­نمایند .

و مطلب بعد اینکه: در تمامی موارد یاد شده ادلّه و شواهدی در تاریخ وجود دارد که بیانگر حقیقت محض و باطل کننده و خط تحریف و نفاق می­باشد.(1)


1- تحریف تاریخ ، صص 42-46 .

ص:23

حضرت خدیجه کبری علیها السلام در چه سنی با پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ازدواج نمودند و آیا قبلاً با دو کافر ازدواج کرده بودند ؟

اشاره

یکی دیگر از موارد تحریف در زندگی حضرت ام­المؤمنین خدیجه کبری علیها السلام مساله سن ازدواج ایشان با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و همچنین ازدواج­های قبلی ایشان با دو نفر از کفار مکّه می­باشد .

سن حضرت خدیجه علیها السلام هنگام ازدواج با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

در منابع مختلف، راجع به سن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به هنگام ازدواج 4 قول ذکر شده که عبارتند از : بیست و یک سال، بیست و سه سال ، بیست و پنج سال و سی سال است که در میان آنها قول بیست و پنج سال مشهور است . در واقع 15 سال قبل از بعثت و روایات متعددی این قول را تأیید می کند از جمله :

«... زوج بها و هو ابن خمس و عشرین سنۀ، قبل ان یبعثه الله نبیاً بخمش عشرۀ سنۀ»

« پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با حضرت خدیجه علیها السلام ازدواج کرد و بیست و پنج سال داشت و هنوز پانزده سال مانده بود تا به پیامبری رسد.»(1)


1- البدایه و النهایه، ج2، ص 295؛ السیرۀ الحلبیه، ج1 ، ص 227.

ص:24

در مورد سن و سال حضرت خدیجه علیها السلام به هنگام پیوندش با والاترین جوان روزگاران ، دیدگاه­ها یکسان نیست و مورّخان سن ایشان را بین 25 تا 46 سال بیان نموده اند : به شرح ذیل :

الف: 25 سال که بیهقی آن را صحیح دانسته است .

بیهقی ، بر این قول صحه می­گذارد و می­نویسد :

«... ثم بلغت خدیجۀ خمساً و ستین سنۀ ، و یقال خمسین سنۀ و هو اصح»

«می­گویند که حضرت خدیجه علیها السلام در سن 65 یا پنجاه سالگی وفات یافت ، در حالی که سن پنجاه سالگی صحیح­تر است .»(1)

بنابراین ، اگر جضرت خدیجه علیها السلام پانزده سال قبل از بعثت(2)

با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ازدواج کرده باشد ، که بیهقی نیز آن را تأیید می­کند ، یعنی هنگام ازدواج بیست و پنج سال داشته(3) و سال وفات ایشان هم دهم بعثت است .

در میان معاصران نیز برخی از علماتصریح کرده­اند که حضرت خدیجه علیها السلام در زمان بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بانویی 40 ساله بوده­اند. حال با


1- دلائل النبوه، ج2، ص 71؛ السیرۀالنبویه، ج1، ص 264؛ البدایه و النهایه، ج2، ص 294.
2- «... زوج بها و هو ابن خمس و عشرین سنۀ، قبل ان یبعثه الله نبیاً بخمش عشرۀ سنۀ؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با حضرت خدیجه علیها السلام ازدواج کرد و بیست و پنج سال داشت و هنوز پانزده سال مانده بود تا به پیامبری رسد.» الصحیح من سیرۀ النبی الاعظم، ج2، ص 110 و 116.
3- انساب الاشراف، ص 98؛ سیراعلام النبلاء، ج2، ص 111 ؛ سیره الحلبیه ، ج 1 ، ص 140؛ مختصر تاریخ مدینه دمشق، ج2، ص 275.

ص:25

توجه به این که زمان بعثت، پانزده سال از ازدواج ایشان گذشته، پس هنگام ازدواج بیست و پنج سال داشته­اند .(1)

ب) 28 سال که بیشتر آن را ترجیح می­دهند .

ابن عماد حنبلی ، به نقل از صحیح بخاری می­نویسد :

«و تزوج خدیجه و هو ابن خمس و عشرین سنۀ ، و هی بنت اربعین علی الصحیح فیهما»

«پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با حضرت خدیجه علیها السلام ازدواج کرد و بیست و پنج سال داشت و حضرت خدیجه علیها السلام به احتمال قوی دختری چهل ساله بود .»

سپس در رد این نظریه می­گوید :

«در حالی که بسیاری از تاریخ نگاران(2)

این دیدگاه را ترجیح داده­اند که ، حضرت خدیجه علیها السلام به هنگام ازدواج با پیامبر دوشیزه ای بیست و هشت ساله بوده است .

«و رجّح کثیرون انها ابنه ثمان و عشرین و...»

«و بیشتر محققان بر آنند که ، او دختری بیست و هشت ساله بود .»(3)


1- محبوبه المصطفی، ص 13-14.
2- ابن حماد حنبلی متوفی قرن 11 در کتاب خود به معرفی 45 نفر از مورخین سال اول تا هزارم هجری پرداخته و ضمن بیان حوادث مهم و وفیات وتراجم اعلام کوشیده بی طرفیِ خویش را حفظ کند ، اما گاه به نقد و تحلیل منابع فراوانی که در تألیف بر آنها تکیه داشته ، می­پردازد.
3- شذرات الذهب ، ج1 ، ص 134؛ جامع الاصول ، ج5، ص 183 و 184؛ الصحیح فی سیرۀ النبی الاعظم ، ج2، ص 116.

ص:26

«تزوجها و هو ابن ثلاث و عشرین سنۀ و هی ابنۀ ثمان و عشرین سنۀ »

«پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به هنگام ازدواج با حضرت خدیجه علیها السلام ، جوانی بیست و سه ساله و حضرت خدیجه علیها السلام دختری بیست و هشت ساله بوده اند. »(1)

ابن عساکر به نقل از ابن عباس می­گوید :

«کانت خدیجۀ یوم تزوجها رسول الله ابنۀ ثمان و عشرین سنۀ و مهرها اثنتی عشرۀ اوقیۀ و کذلک کانت مهور نسائه »

« روزی که حضرت خدیجه علیها السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ازدواج کرد ، دختری بیست و هشت ساله و مهریه آن بزرگوار 12 اوقیه [نود مثقال مکی] بود که با مهر دیگر زنان برابری می­کرد .»(2)

ابن کثیر در «البدایه و النهایه» می­نویسد :

حضرت خدیجه علیها السلام به هنگام ارتحال پنجاه ساله بود که بیست و پنج سال آن را در خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سپری کرده بود .»(3)

«کلبی» (از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام) به نقل از ابن عباس می­گوید:

«ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم تزوجها بنت ثمان و عشرین سنۀ »

« پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با خدیجه علیها السلام ازدواج کرد و او دختری بیست و هشت ساله بود. »(4)


1- انساب الاشراف، ج1، ص 98.
2- تاریخ مدینه دمشق، ج3، ص 193.
3- البدایه و النهایه، ج2 ، ص 359 .
4- سیر اعلام النبلاء، ج2 ، ص 111.

ص:27

حاکم نیشابوری قول به بیست و هشت سال را به نقل از ابن اسحاق روایت می­کند :

«و کان لها یوم تزوجها ثمان و عشرون سنۀ »

« روزی که حضرت خدیجه علیها السلام ازدواج کرد ، بیست و هشت ساله بود .»(1)

به طور واضح سن حضرت خدیجه علیها السلام را روشن نساخته ، اما آن جا که از هشام بن عروه نقل می­کند که گفت :

«توفیت خدیجه بنت خویلد رضی الله عنها و هی ابنۀ خمس و ستین سنۀ»

« حضرت خدیجه علیها السلام در سن شصت و پنج سالگی وفات یافته است .».

می­گوید : «هذا قول شاذ فان الذی عندی انها لم تبلغ ستین سنۀ»

« این سخن نادر و شاذی است و به نظر من ، ایشان به سن شصت سالگی نرسیدند .»

بنابراین ، ایشان بر آنند به این که سن حضرت خدیجه علیها السلام به هنگام ازدواج، کمتز از سی سال بوده است .

از ابن عباس نقل شده :

« انه تزوجها و هی ابنۀ ثمانی و عشرین سنۀ و مهرا اثنتی عشرۀ اوقیۀ و کذلک کانت مهور نسائه »


1- المستدرک علی الصحیحین، ج3 ، ص 182.

ص:28

« روزی که حضرت خدیجه علیها السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ازدواج کرد ، دختری بیست و هشت ساله بود و مهریه آن بزرگوار ، دوازده اوقیه [= نود مثقال مکی] بود که با مهریه دیگر زنان برابری می­کرد. »(1)

ابن حماد می­گوید :

«بلغنی ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تزوج خدیجه علی اثنتی عشرۀاوقیۀ ذهباً و هی یومئذٍ ابنه ثمانی و عشرین سنۀ »

«به من خبر دادند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با حضرت خدیجه علیها السلام ازدواج کرد و مهریه­اش، دوازده اوقیه طلا و حضرت خدیجه علیها السلام بیست و هشت ساله بود.»(2)

نویری، قول به بیست و هشت سال را پذیرفته و در مورد چهل سال می­گوید : «قیل» یعنی از نظر ایشان ، سند مشخص و معلومی برای قول به چهل ساله بودن حضرت خدیجه علیها السلام وجود ندارد !

«فتزوجها و هو ابن خمس و عشرین سنۀ و عشرۀ ایام و خدیجه یومئذٍ بنت ثمان و عشرین سنۀ ، و قیل بنت اربعین سنۀ ».(3)

«پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با حضرت خدیجه علیها السلام ازدواج کرد و بیست و سال و دو ماه و ده روز داشت و حضرت خدیجه علیها السلام بیست و هشت ساله بود و گفته­اند که چهل سال داشت .»

ابن سعد با اسناد خود به نقل از ابن عباس می­گوید :


1- بحارالانوار، ج 16، ص 10.
2- بحارالانوار ، ج 16، ص 12.
3- نهایه الارب فی فنون الادب، ج 16، ص 98.

ص:29

«اخبرنا هشام بن محمد بن السائب عن ابیه عن ابی صالح عن ابن عباس قال:کانت خدیجۀ یوم تزوجها رسول الله ابنۀ ثمان و عشرین سنۀ و مهرها اثنتی عشرۀ اوقیۀ »

« ابن عباس گفت : روزی که حضرت خدیجه علیها السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ازدواج کرد ، دختری بیست و هشت ساله و مهریه­اش ، دوازده اوقیه بود .»(1)

پس آنچه مسلم است ، آن است که سن مبارک حضرت خدیجه علیها السلام به هنگام ازدواج با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، کمتر از سی سال بود و مورّخانی که بیشتر از سی سال را مطرح نموده­اند ، دلیلی برای قول خود ذکر نکرده­اند. مطلب دیگر اینکه با توجه به فرزندانی که حضرت خدیجه علیها السلام بعد از ازدواج به دنیا آورده ، با چهل ساله بودن ایشان مناسبتی نداشته و نمی­توان مطابقتی با واقع داشته باشید. از طرفی وجود خواستگاران زیاد و استنکاف از پذیرش آنان(2) ، خود مطلبی است که


1- الطبقات الکبری، ج8، ص 13 ؛ کشف الغمه، ج1، ص 510 و 513. و قال ابن حماد: بلغنی ان رسول الله تزوج خدیجه علی اثنتی عشرۀ اوقیه ذهباً و هی یومئذٍ ابنۀ ثمانی و عشرین سنۀ؛ ابن حماد گفت : خبرم کرد ه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با مهریه 12 اوقیه طلا با حضرت خدیجه علیها السلام ازدواج کرد و حضرت خدیجه علیها السلام بیست و هشت سال داشت.
2- بحارالانوار،ج 16، ص 22-23. «خطبها عقبل بن ابی معیط و الصلت بن ابی یهاب و کان لکل واحد منهما اربعمأئۀ عبد و امۀ و خطبها ابوجهل بن هشام و ابوسفیان و خدیجه لا ترغب فی واحد منهم و کان قد قولع قلبها بالنبی صلی الله علیه و آله و سلم ؛ عقبه بن ابی معیط و صلت بن ابویهاب که هر کدام چهارصد غلام و کنیز داشتند، از حضرت خدیجه صلی الله علیه و آله و سلم خواستگاری کردند. همچنین ابوجهل و ابوسفیان از او خواستگاری کردند و حضرت خدیجه صلی الله علیه و آله و سلم هیچ رغبتی به آنان نداشت و قلبش فقط برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می تپید.»

ص:30

وضعیت سنی مناسبی را برای یک زن آشکار می­کند . وضعیت سنی مناسب ، یکی از جاذبه­های طبیعی زن است که از کثرت خواستگاران حکایت می­کند ؛ زیرا همه کسانی که اخباری نقل کرده و روایاتی از آنان بر جای مانده – از شیعه و اهل سنت- اجماع دارند ، مردی از اشراف قریش و رؤسای آنان نمانده بود که به خواستگاری حضرت خدیجه علیها السلام برود و یا در صدد آن برنیاید، از جمله عقبۀ بن ابی معیط ، الصلت بن ابی یهاب ، ابوجهل بن هشام، و ابوسفیان و .... حضرت خدیجه علیها السلام هم از پذیرش استنکاف می­نمود ، تا جایی که وقتی به همسری رسول خدا در آمد ، زنان «قریش» بر او خشم گرفتند، از او کناره­گیری کردند و گفتند :

«بزرگتان و اشراف قریش از تو خواستگاری کردند و به همسری هیچ یک در نیامدی و به همسری حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم – یتیم ابوطالب علیه السلام که مردی فقیر است و مالی ندارد- در آمدی» !

حال جای بحث و سئوال است که چرا لازم است این همه اختلاف ، در خصوص سناین بانوی بزرگ به هنگام ازدواج با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مطرح شود ؟ آیا غیر عمدی یا این که تعمدی و بر اساس سیاست پنهان است ؟ آیا می­خواهند انتخاب شایسته حضرت خدیجه علیها السلام را زیر سئوال ببرند ، که اگر بانویی به بالای سن چهل برسد ، تن به ازدواج با هر شرایطی خواهد داد و انتخاب حضرت محمد امین صلی الله علیه و آله و سلم برای ایشان در

ص:31

این سن ، فضیلت نبوده است ؟ آیا هدف ، کاستن مقام و منزلت و ارزش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده که تن به ازدواج با بیوه چهل ساله­ای داده ، تا به مال و ثروت او دست یابد ؟ لازم ا ست گفته شود که این دسیسه از طرف دشمنان اسلام ، یهود و پیروان بنی امیه ، به منظور کاستن شخصیت و عظمت حضرت خدیجه علیها السلام بوده است .(1)

همان­گونه که قبلاً نیز گذشت ، منافقان تحمل این همه فضائل و مناقب برای ام­المؤمنین خدیجه کبری علیها السلام را نداشتند ؛ مخصوصاً اینکه در طرف مقابل ایشان ، می­بایست عایشه­ای را علم می­کردند که دارای هیچ کدام از این امتیازات نبود ، پس از یک طرف می­بایست فضائل ام­المؤمنین خدیجه علیها السلام را حذف می­کردند و از طرف دیگر با جعل روایت و تحریف تاریخ، ایشان را به گونه ای معرفی می­نمودند که عایشه بتواند در مقابل ایشان قد علم کرده و سرفرازی کند .

چنانکه گذشت این کار شگرد آنان بود ، قبلاً نیز برای جا انداختن خلافت خلفای سه گانه و توجیه انتساب آنان به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان «خلیفۀ­الرسول» در نزد مردم و بستن دهان عوام در برابر اشتباهات و اعمال خلاف دین و شرع فاحش آنان، دست به جعل روایات و حکایات تاریخی زدند که به واسطه آن رسول اکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را نعوذبالله – به عنوان مسلمانی بی قید و بند و متمایل به لهو و لعب معرفی کردند تا اگر فردی به خلفا خرده گرفت که چرا نبیذ می­نوشد و یا چرا آشنا به احکام دین نیستند و یا چرا هر روز حکمی از احکام الهی را عوض می­کنند و یا


1- محبوبه المصطفی، ص 20.

ص:32

حکم تازه­ای جعل می­کنند و یا چرا دستوری به قتل بی گناهان می­دهند و یا منافقان طرد شده در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به نزد خود راه می­دهند و به آنان منصب و مقام می­دهند و در عوض، یاران و صحابه واقعی ایشان را طرد وتبعید می­کنند و یا دستور قتل ایشان را صادر می­کنند، در جواب، پیامبری را معرفی کنند که به مراتب از خلفایش پر اشتباه­تر و به دنیا متمایل­تر است ؛ پیامبری که نه تنها مصداق «لا ینطق عن الهوی» نیست ، بلکه دائماً در تصمیم گیری­ها غلط عمل می­کند و برای موضعگیری­ها و برخوردهای خود در برابر افراد ، اعتباری قائل نیست و دائماً می­گوید من به فردی مانند شما هستم که ممکن است در جذب و یا طرد افراد و قضاوت درباره آنان اشتباه کرده باشم .

آنان این­گونه پیامبری را به اتباع خودشان معرفی کرده­اند ، اما حاشا و کلا ، اگر نبود آیات قرآن و اگر نبود روایات وارده از ائمه اطهار علیهم السلام در تبیین مقام و شخصیت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و برای شناخت ایشان فقط به تعاریف دشمنان درجه یک ایشان ، یعنی کفار قریش و یهودیان ساکن در مدینه و مسیحیان نجران و دیگر دشمنان ایشان اکتفاء می­شد ، در شناخت عظمت وجودی ایشان و مبرا بودن ساحت مقدسشان از بافته­های منافقان کفایت می­کرد .

پس ملاحظه می­کنید که این روش ، یعنی پایین آوردن مقام بزرگان دین در انظار مردم برای رسیدن به اهداف شوم و پلیدی که در دستور کار خود داشتند ، شگرد آنان بود ؛ شگردی که به واسطه آن فقط خدا می­داند چقدر مردم را از وصول به حقیقت دور و به سمت آنان جذب نمود .(1)


1- تحریف تاریخ، ص 85 .

ص:33

بیوه بودن ام المؤمنین خدیجه علیها السلام مردود است ؟

اشاره

نسبت چهل ساله بودن ام­المؤمنین در هنگام ازدواج با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و همچنین بیوه بودن ایشان نیز از نتایج همین شگرد منافقین است . اما این تهمت ناروا با واقعیت زندگی ام­المؤمنین علیها السلام فاصله بسیاری دارد . زیرا اولاً این نسبت با عقاید مذهب حقه ناسازگاری و منافات دارد و ثانیاً از لحاظ تاریخی نیز فاقد وجاهت و اعتبار کافی می­باشد که در ادامه به تفصیل این دو مورد می­پردازیم :

مورد اول : ناسازگاریِ بیوه بودن حضرت خدیجه علیها السلام با مبانی اعتقادی تشیع

یکی از ضروریات اعتقادی مذهب حقه جعفری علیه السلام عصمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت ایشان ، یعنی حضرت زهرا علیها السلام و ائمه هدی علیهم السلام می­باشد . معنای اولیه­ای که از این کلمه در ذهن وارد می­شود، دوری از گناه و اشتباه و فکر آن می­باشد ، که اگر چه معنایی درست و مطابق با موازین اعتقادی است، اما در برگیرنده تمام مفهوم آن نمی­باشد. کاملترین معنای عصمت در قرآن مجید و در آیه «تطهیر» وارد شده است .(1)

خداوند در این


1- سوره احزاب ، آیه 33.

ص:34

آیه اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را مبرا از هرگونه ناپاکی و پلیدی و دارای مقام تطهیر دائمی معرفی کرده است .

عصمت از گناه ، فکر آن و اشتباه ، در برگیرندۀ یک قسمت از معنای آیه تطهیر می­باشد ، اما این آیه ، نوعی دیگر از عصمت را نیز متوجه این بزرگواران می­کند . اغلب در بیان معنای عصمت غفلت می شود یعنی دوری از هرگونه ناپاکی . این ناپاکی، دارای مصادیق بسیاری می­باشد ، که یکی از آن مصادیق، آلودگیِ آباء و اجداد معصومین علیهم السلام به انجاس زمان جاهلیت می­باشد و در این آیه به طور کلی این مساله نفی شده است . مؤیّد ما بر اثبات این مطلب ، عباراتی است که در غالب زیارت نامه­های وارده از معصومین علیهم السلام آمده که فرموده­اند :

« کنت نوراً فی اصلاب الشامخه و الارحام المطهره لم تنجسک الجاهلیه بانجاسها(1)؛ شما نوری بودید در صلب­های مردان بلند مرتبه و در رحم­های زنان پاک که جاهلیت ، شما را با آلودگی­های خود نیالود .»(2)

حال اگر کسی معتقد باشد که یکی از اجداد پدری یا مادریِ این بزرگواران ، عاری از طهارت و آلوده به انجاس جاهلیت می­باشد ؛ در


1- زیارت اربعین امام حسین علیه السلام ، زیارت وارث. (یکی از علائم شیعه و مؤمن خواندن زیارت اربعین می باشد). (مفاتیح الجنان).
2- احمد بن محمد فیومی می­گوید: رجس به معنای پلیدی است.(المصباح المنیر ، ج1 ، ص 219)؛ فارابی می­گوید: هر چیزی که پلید شمرده می­شود رجس نامیده می­شود. و راغب اصفهانی می­نویسد: رجس چیز پلید است. (مفردات الفاظ القرآن ، ص 342) و رجس در قرآن مصادیق مختلف دارد: 1- رجس در معنای شراب، قمار، بت­ها و ازلام (نوعی بخت آزمایی) (مائده / 190)؛ 2- رجس در معنای کفر و بی ایمانی ( انعام / 125) 3- رجس در معنای مردار، خون بیرون ریخته و گوشت خوک (انعام / 145).

ص:35

مسیر انکار این اصل ضروری دین قرار گرفته و از دایرۀ دین خارج می­شود . حال با بیان این مقدمه، دیگر وجه ناسازگاریِ بیوه بودن ام المؤمنین علیها السلام با مبانیِ اعتقادی تشیّع ، واضح و آشکار می­شود ؛ زیرا بنابر آنچه در کتب تاریخی تحریف شده در مورد ایشان وارد شده ، آن حضرت قبل از ازدواج با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با دو کافر بت پرست به نام­های : «عتیق بن عائذ مخزومی» و «ابوهاله» ازدواج نموده و از آنان صاحب اولاد شده بودند که این درست بر خلاف مبانیِ اعتقادیِ شیعه است .

ازدواج حضرت با دو کافر بت پرست ، ایشان را از دایرۀ طهارت خارج و قابلیت مادری برای حضرت زهرا علیها السلام و ائمه هدی علیهم السلام را از وی سلب می­کند ؛ زیرا حضرت زهرا علیها السلام و ائمه هدی علیهم السلام از مصادیق «آیه تطهیر» هستند و می­بایست از هرگونه ناپاکی مبرا باشند ؛ یکی از آن ناپاکی­ها ، آلودگی پدران و مادران ایشان به آلودگی­های جاهلیت می­باشد .

حضرت خدیجه علیها السلام موحد و تابع شریعت عیسوی بوده­اند . طبق شریعت­های توحیدی ، ازدواج موحد با کافر و مشرک حرام می­باشد و اگر بر خلاف دستور دین چنین ازدواجی صورت بگیرد ، باطل محسوب می­شود . با این حساب ، ازدواج ام­المؤمنین علیها السلام با عتیق و ابوهاله - که دو کافر بت پرست بوده­اند - از لحاظ دینی حرام و در صورت وقوع آن ، ازدواجی غیر شرعی محسوب ­شده است و این خود ، منافات با پاکی و طهارت دارد .

حال در اینجا افرادی که با توجه به تاریخ تحریف شده ، ازدواج­های ام المؤمنین علیها السلام با عتیق و ابوهاله را مورد تایید قرار می­دهند ؛ مقابل دو قضیه متناقض قرار می­گیرند :

ص:36

اول : ادعای تاریخی مبنی بر ازدواج ام­المؤمنین علیها السلام با دو کافر که با قبول آن می­بایست معتقد به خروج ایشان از طهارت و عدم قابلیت برای مادری معصومین علیهم السلام باشند ، حال آنکه حضرت خدیجه علیها السلام ایشان در واقع مادر این بزرگواران می­باشند .

دوم : اصل اعتقادی عصمت برای معصومین علیهم السلام که به واسطۀ آن ، می­بایست معتقد به پاکیِ پدران و مادران ایشان باشند . بنابراین با قبول قضیه اول، اصل اعتقادیِ عصمت که از ضروریات دین است ، زیر پا گذارده می­شود و با قبول اصل عصمت، مسالۀ تاریخی ازدواج ایشان با دو کافر بت پرست محال به نظر می­آید.

آنچه در این دو مسأله متناقض برای ما روشن است :

اول اینکه ازدواج ایشان با دو کافر بت پرست ، مسئله­ای صرفاً تاریخی است که به خودیِ خود دارای هیچ­گونه اعتبار و حجیت شرعی نمی­باشد ؛ یعنی نه در کتاب خدا و نه در سنّت نبی اکرم و ائمه هدی علیهم السلام برای آن مویّدی یافت نمی­شود که به واسطۀ آن دارای اعتبار و حجیت بشود ؛ به خصوص این­که تاریخ صدر اسلام مملو از تحریف است با توجه به این مطلب، دیگر هیچ وجه عقلایی برای اتکاء به آن تاریخ تحریف شده یافت نمی­شود .

دوم اینکه طهارت آباء و اجداد معصومین علیهم السلام ، اصل ضروری دین می­باشد که اعتقاد به آن واجب ، و عدم اعتقاد به آن ، موجب خروج از دین می­گردد . پس با این حساب در مواجهه این دو قضیه و موراد مشابه آن ، آنچه مورد قبول واقع می­شود، اصل اعتقادی و آنچه طرد می­گردد ، مسائلِ تاریخی متناقض با آن می­باشد و این – نصب العین قرار دادن

ص:37

اصول اعتقادی در هنگام مطالعه و تحقیق تاریخ صدر اسلام – تنها راه فهم تحریفات وارد شده در تاریخ محرَّف و فرار از انحرافات عقیدتی می­باشد ؛ زیرا هدف دشمنان دین در مسالۀ تحریف تاریخ، جز منحرف کردن مخاطبان آن از اصول عقیدتی و دور نگه داشتن آنان از حقیقت زندگیِ اولیای دین نبوده که با نصب العین قرار دادن اصول اعتقادی در حین مطالعه و تحقیق آن ، این تلاش آنان ناکار آمد می­گردد .(1)


1- تحریف تاریخ ، ص88 ؛ محبوبه المصطفی، ص 30-34.

ص:38

مورد دوم: عدم اعتبار بیوه بودن حضرت خدیجه علیها السلام از نظر تاریخ

اعتقاد به ازدواج ام المؤمنین علیها السلام با دو کافر بت پرست در زمان جاهلیت ، مغایرت با اصول اعتقادیِ شیعه دارد ، و هیچ تردیدی در بطلان آن نباید داشت ، اما نکته جالبی که لازم است در این جا به آن اشاره نمود ، منابع اولیه­ای است که بیان می­دارد حضرت خدیجه علیها السلام قبل از ازدواج با پیامبر اکرم با دو کافر بت پرست ازدواج نموده بودند ! این مطالب به اهل تسنّن بر می­گردد . و به طور حتم می­توان گفت که در هیچ یک از کتب روایی و تاریخیِ شیعه ردپایی از این ادعا یافت نمی­شود و این خود ، جای تأمل بسیاری دارد . اگر شخصی به کتب تاریخی و رواییِ اهل تسنن اندک مراجعه­ای داشته باشد ، متوجه می­شود که این کتاب­ها ، دارای موارد متضاد و متناقض بسیاری هستند که اعتبار آنها نه فقط از طریق شیعه ، بلکه از طرف علمای اهل تسنن نیز مورد خدشه می­باشد ؛ به عنوان مثال ، در بین آن همه کتب رواییِ اهل تسنن ، کتب «صحاح شش گانه» از اعبتار خاصی برخوردار است و در بین این کتب «صحاح شش گانه» ، «صحیح بخاری» بیشتر مورد توجه قرار گرفته ، به طوری که اگر ادعا شود اهل تسنن بعد از قرآن ، هیچ کتابی را به اندازۀ «صحیح بخاری» مورد توجه قرار نمی­دهند ؛ ادعای گزافی نیست ، اما با این حال ، کتب زیادی در تنقیح احادیث «صحیح بخاری» نوشته شده که

ص:39

بسیاری از احادیث آن را مورد خدشه قرار می­دهد ؛ زیرا احادیث ساختگی و جعلی و نیز نقل­های تاریخیِ تحریف شده فراوانی در این کتاب وجود دارد که تعصب و عناد و دشمنی با اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را می­توان از مهمترین ادلۀ جعل و ورود این احادیث و نقل­های تاریخی به این کتب دانست .

حال با اوضاع وخیمی که در کتب روایی و تاریخیِ اهل تسنن دارد ، نقل این مساله آن هم فقط از طریق اهل تسنن ، قابل تأمل می­باشد ؛ زیرا بانیان انحراف و غاصبان خلافت ، برای اثبات موضع خود در بین مردم ، دست به جعل و تحریف دین و تاریخ دین زدند که نتیجه آن را امروز می­توان در کتب روایی و تاریخیِ بقایای آنان ، یعنی اهل تسنن مشاهده نمود .

ممکن است این اشکال مطرح شود که این مساله ، در برخی از کتب روایی و تاریخی شیعه نیز وارد شده ، که در جواب می­گوییم :

اول اینکه : نقل­های وارده در کتب روایی و تاریخیِ شیعه نیز به این علت که به منابع اهل تسنن بر می­گردد فاقد وجاهت و اعتبار می­باشد .

دوم اینکه : بزرگان علما شیعه ، مانند سید مرتضی، شیخ طوسی ، ابوالقاسم کوفی(1)

، ابن شهر آشوب ، علامه مامقانی و همچنین احمد بکری و بلاذری از علماء اهل تسنن در کُتب خود زیر بار این مسأله نرفته­اند و «عذراء بودن» (باکره بودن) حضرت خدیجه علیها السلام را مورد


1- استغاثه ، ج ، ص 69 تا ص 72.

ص:40

تاکید قرار داده­اند.(1) و چنانچه گفته شد ، غواص دریای روایات اهل بیت علیهم السلام مرحوم علامه محمدباقر مجلسی قدس سره در کتاب شریف «بحارالانوار» با ذکر روایتی سن ازدواج خدیجه کبری علیها السلام با رسول اکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را 28 سال بیان کرده است .(2)

آری ! غاصبان به خیال خود می­پنداشتند که می­توانند با طرح این­گونه مسائل ، عایشه را در نظر مردم محبوب واقعی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ام­المؤمنین علیها السلام را تنها بیوه زنی جلوه دهند ؛ حال آنکه مبانی اعتقادی شیعی این خیال آنان را باطل و پیروان واقعی مکتب اهل بیت علیهم السلام را از خطر این­گونه انحرافات بیمه نموده است .

آنچه در خاتمه از بحث ذکر آن ضروری به نظر می­رسد ، آن است که چرا عایشه در میان تمامی زنان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن­قدر برای منافقان با ارزش است که به خاطر مطرح کردن او ، آن همه سعی و تلاش می­کنند و در تاریخ دست می­برند و روایت جعل می­کنند و ...؟ به راستی چه سری در این میان است ؟ برای بیان علت این امر باید برگشتی داشته باشیم به اساس شکل گرفتن دسته منافقین در میان اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم .

منافقان بعد از انتخاب امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان خلیفه رسول خدا و جانشین ایشان از طرف خداوند و ابلاغ آن به وسیله رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم


1- بحارالانوار ، ج22 ، ص 191؛ مناقب ابن شهر آشوب ، ج1 ، ص 159، امهات المؤمنین ، ص 90.
2- بحار الانوار ، ج16، ص 12.

ص:41

در هر رمان ممکن (که مشهورترین آن در روز عید غدیرخم می­باشد)، برای جلوگیری از رسیدن ایشان به جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عده­ای که دو ویژگی داشتند را گرد خود جمع کردند و به وسیله کمک و همراهی آنان قبل از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چگونگی غضب خلافت امیرالمومنان علیه السلام را طرح­ریزی کرده و بعد از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را مو به مو به اجرا در آوردند. ویژگی این افراد :

اولاً : بغض نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام و دشمنی با ایشان .

ثانیاً : عدم ایمان واقعی به رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود .

در اینجا به داستان افشای اسرار صحیفه ملعونه می­پردازیم تا واقعیت مطلب بیشتر روشن گردد .

... حضرت علی علیه السلام فرمود : آیا کسی از اصحاب پیامبر هست که با تو در این مطلب حضور داشته باشد ؟

عمر گفت : خلیفۀ پیامبر راست می­گوید من هم از پیامبر شنیدم همانطور که ابوبکر گفت : ابوعبیده و سالم مولی ابی حذیفه و معاذ بن جبل گفتند : راست می­گوید ما این مطلب را از پیامبر شنیدیم .

حضرت علی علیه السلام فرمود : وفا کردید به صحیفه ملعونه­ای(1)

که در کعبه بر آن هم پیمان شدید : « اگر خداوند محمد را بکشد یا بمیرد امر خلافت را از ما اهل بیت بگیرید .»


1- تفصیل داستان صحیفه ملعونه را در بحار الانوار ، ج 28، ص 96- 111 به نقل از حذیفه نقل کرده که خلاصه­اش چنین است: اول کسانی که بر غصب خلافت هم پیمان شدند اولی و دومی بودند و اساس و پایه­ای که طبق آن پیمان بستند و سایر پیمان­هایشان هم بر آن پایه بود که « اگر محمد بمیرد یا کشته شود این امر خلافت را از اهل بیتش بگیریم به طوری که تا ما هستیم احدی از آنان به خلافت دست نیابد. بعد از آن ابوعبیدۀ جراح و معاذ بن جبل و در آخر سالم مولی ابی حذیفه هم به آنان پیوستند و پنج نفر شدند. اینان جمع شدند و داخل کعبه رفتند و در بین خود نوشته­ای در این باره نوشتند که: «اگر محمد بمیرد یا کشته شود...» و در تمام این قضایا عایشه و حفصه جاسوسان پدرانشان در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند. سپس ابوبکر و عمر جمع شدند و سراغ منافقین و آزادشدگان فرستادند و مابین خود مشورت و نظرخواهی کردند و بر این رأی متفق شدند که هنگام بازگشت پبامبر صلی الله علیه و آله و سلم از حجه الوداع در گردنه­ی «هرشی» که در راه مکه، در نزدیکی حجفه است شتر حضرت را برمانند به این طریق حضرت را به قتل برسانند. کسانی که اجرای نقشه را بر عهده داشتند چهار نفر بودند که در جنگ تبوک هم همین نقش را بر عهده داشتند ولی این نقشه آنان بر آب شد. امیرالمؤمنین علیه السلام از طرف خداوند در غدیر خم منصوب شد و سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حرکت کرد تا به گردنه «هرشی» رسید و آن عده جلوتر رفتند و بر سر راه پنهان شدند، ولی این بار هم خداوند آنان را مفتضح کرد و پیامبرش را حفظ نمود. وقتی وارد مدینه شدند همگی در خانه­ی ابوبکر جمع شدند، و در بین خود نوشته­ای نوشتند و آنچه درباره­ی خلافت تعهد کرده بودند در آن ذکر کردند، و اولین مطلب آن شکستن پیمان و ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام بود، و اینکه خلافت از آن ابوبکر و عمر و ابوعبیده است و سالم نیز با آنان است و از این عده خارج نمی­شود. این صحیفه دوم را 34 نفر امضاء کردند که 14 نفر همان کمین کنندگان در گردنه­ی هرشی بودند که عبارت بودند از: ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه، عمرو عاص، طلحه، ابوعبیده جراح، عبدالرحمان بن عوف، سالم مولی ابی حذیفه، معاذ بن جبل، ابوموسی اشعری، مغیره بن شعبه، سعد بن ابی وقاص و اوس بن حدثان و بیست نفر دیگر عبارت بودند از: ابوسفیان، عکرمه پسر ابوجهل، خالد بن ولید، بشیر بن سعید، سهیل بن عمرو، صهیب بن سنان، ابوالاعور اسلمی، صفوان بن امیه، سعید بن عاص، عیاش بن ابی ربیعه، حکیم بن حزام، مطیع بن اسود مدری و چند نفر دیگر هر کدام از اینان جمعیت عظیمی را به دنبال خود داشتند که سخنانشان را می­پذیرفتند و از آنان اطاعت می­کردند. نویسندۀ این صحیفه سعید بن عاص اموی بود و در محرم سال 10 هجرت آن را نوشتند، سپس آن را به ابوعبیده جراح سپردند و او آن را به مکه فرستاد، آن صحیفه همچنان در کعبه مدفون بود تا زمان عمر که آن را از مجلس بیرون آورد.

ص:42

ص:43

ابوبکر گفت : از کجا این مطلب را دانستی ؟ ما تو را از آن مطلع نکرده بودیم!

حضرت علیه السلام فرمودند : ای زبیر و تو ای سلمان و تو ای اباذر و تو ای مقداد ! شما را به خدا و به اسلام ، می­پرسم آیا از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشنیدید که در حضور شما ­فرمود : « فلانی و فلانی- تا آنکه حضرت همین پنج نفر را نام برد- ما بین خود نوشته­ای نوشته­اند و در آن هم پیمان شده­اند و بر کاری که کرده­اند قسم­ها خورده­اند که اگر من کشته شوم یا بمیرم... »؟

آنان گفتند : آری ، ما از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدیم که این مطلب را به تو ­فرمود که : « آنان بر آنچه انجام دادند عهد بسته و هم پیمان شده ، و در بین خود قراردادی نوشته­اند که اگر من کشته شدم یا مردم ، بر علیه تو ، ای علی متحد شوند و این خلافت را از تو بگیرند ». تو گفتی : پدر و مادرم فدایت یا رسول الله ! هرگاه چنین شد دستور می­دهی چه کنم ؟

فرمود : اگر یارانی بر علیه آنان یافتی با آنها جهاد کن و اعلام جنگ نما ، و اگر یارانی نیافتی بیعت کن و خون خود را حفظ نما .

حضرت علی علیه السلام فرمود : به خدا قسم ! اگر آن چهل نفر که با من بیعت کردند وفا می­نمودند در راه خدا با شما جهاد می­کردم . ولی به

ص:44

خدا قسم ! بدانید که احدی از نسل شما تا روز قیامت به خلافت دست پیدا نخواهد کرد .(1)

لذا به جرأت می­توان گفت که اساس سقیفه و شکل­گیری حکومت­های غاصبانه بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چیزی جز این دو مورد نبوده است ؛ یعنی غاصبان و صاحبان حکومت­های غاصبانه و اطرافیان آنان بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دشمنی عمیقی با امیرمومنان علیه السلام داشتند و ایمان واقعی به رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نداشتند . این مساله آن قدر در کلام و گفتار و کردار ایشان واضح است که احتیاج به ارائه دلیل و مدرک در این زمنیه نمی­باشد .

حال که اساس سقیفه و غصب خلافت و تغییر مسیر اسلام و منحرف شدن آن از مسیر اصلی با این تفکر شکل گرفته ، بسیار طبیعی است که معیار نزدیکی به آنان و محبوب شدن در نزد آنان و همچنین دوری از آنان و طرد شدن از نزد آنان نیز همین تفکر و همین دو ویژگی باشد؛ یعنی هر کس که این دو ویژگی بیشتر در وجود او باشد ؛ اگر چه مطرود نبی اکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم باشد ، محبوب درگاه غاصبان خواهد بود ؛ مانند بنی­امیه که مطرود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودند ، اما محبوب درگاه خلیفۀ دوم شدند و یا مروان که مطرود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود و محبوب درگاه عثمان شد . همچنین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از خالد بن ولید برائت


1- اسرار آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم ، ص 232 و 233.

ص:45

جستند .(1) اما در درگاه ابوبکر صاحب مقام و جلالت گردید ، به گونه­ای که در یک روز عدۀ زیادی از مسلمین و صحابه رسول خدا را قتل عام کرد و با زن «مالک بن نویره» رئیس آنان زنا کرد و به خاطر این عمل از طرف ابوبکر تشویق هم شد .(2)


1- صحیح بخاری، ج3، ص61 ، باب بعث النبی خالد بن الولید و ج4 ، ص 104، باب رفع الایدی فی الایدی فی الدعاء، مسند احمد بن حنبل ، ج2، ص 150.
2- تاریخ الامم و الملوک ،ج2، ص 502 ؛ الاصابه فی تمییز الصحابه ،ج1، قسم الاول، ص 414 و 475. خالد بن ولید بیست سال بعد از بعثت پیامبر در اواخر زندگانی آن حضرت به همراه عمرو عاص به ظاهر اسلام را قبول کرد. ابوبکر او را حاکم شام کرد و عمر او را عزل کرد پس از مدتی در شهر حمص مرد و در همانجا مدفون شد. (اسدالغابه ،ج2، ص 96) در مواردی پیامبر از کارهای خالد بیزاری جستند. او بدون اجازه پیامبر بنی جزیمه را به قتل رساند و عده­ای را اسیر کرد و گفت: « هر کس اسیری در دست دارد او را بکشد» مهاجر و انصار اسراء را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرستادند و آن حضرت دستان مبارک را بلند کرد و دو بار فرمود: « خدایا من بیزاری می­جویم به سوی تو از کاری که خالد کرده است». (سبعه من السلف، ص 337- 341 ؛ صحیح بخاری، ج5، ص 107) خالد به عمار ناسزا گفت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «هر کس عمار را سب کند، خداوند او را سب می­کند.» (سبعه من السلف، ص 342- 345) او به دستور ابوبکر خواست امیرالمؤمنین را به شهادت برساند ولی قبل از هر اقدامی آن حضرت متوجه شدند و با دو انگشت گلوی خالد را آن­چنان فشار دادند که خالد نعره کشید و مردم فرار کردند و خالد لباسش را نجس کرد. آنگاه گفت: فلانی و فلانی مرا به این کار امر کرده­اند هر کس واسطه شد حضرت او را رها نکرده تا آنکه ابوبکر و عمر فرستادند و ابن عباس را آوردند. ابن عباس حضرت را به قبر مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و فرزندانش و حضرت صدیقه علیها السلام قسم داد و حضرت او را رها کرد. ابوبکر به عمر گفت: «این هم نتیجه مشورت با تو»! چه اینکه عمر، خالد را برای این کار انتخاب کرده بود. (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، ج3، ص 302 و 303) همچنین خالد بن ولید مالک بن نویره را با عده­ی زیادی از قبیله­ی او به جرم بیعت نکردن با ابوبکر کشت و در همان شب با همسر مالک مرتکب خلاف شد وقتی عمر این قضیه را شنید، گفت: « تو را سنگسار می­کنم، ولی این کار را انجام نداد». (سبعه من السلف، ص 346-348 ؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، ج1، ص 179) در مورد دیگر هنگامی که ابوبکر او را به سوی قبیله­ی بنی سلیم فرستاد، عده­ای از مردان قبیله را در محل جمع کرد و آنان را به آتش سوزانید. (تقویم شیعه، ص 110-112 ؛ سبعه من السلف، ص 347 از طبقات الکبری).

ص:46

در مقابل ، هر کس از این دو ویژگی مبرا بوده و حب امیرالمؤمنین علیه السلام را در دل می­داشته ، هر چند هم نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دارای مقام و ارزش و احترام بوده ، در نزد غاصبان خلافت مطرود ، خارجی و گاهی واجب القتل به حساب می­آید که سلمان ، ابوذر ، مقداد ، مالک بن نویره و دیگر صحابی امیرالمؤمنین علیه السلام از همین موارد هستند که یا تبعید شدند و یا به قتل رسیدند .

حال با توجه به این معیار ، مشخص می­شود که چرا در میان زنان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هیچ­کدام به اندازه عایشه برای منافقان دارای ارزش و قیمتی نمی­باشند ؛ زیرا در دشمنی با اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گوی سبقت را از دیگران ربوده بود . او که بارها به خاطر دشمنی با خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اشک حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را جاری کرده بود و ایشان بود که بارها با توهین به امیرمومنان علیه السلام اسباب اذیت و آزار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را فراهم کرده بود و همو جاسوس بود که از تمامی لحظه به لحظه خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را برای پدرش (ابوبکر) گزارش می­داد که به خاطر همین کار خود مورد خشم پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم واقع شد .

ص:47

شما قضاوت کنید که چقدر این زن مورد توجه منافقین بود ؟! کسی که بیش از 9 سال در خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود به واسطه او آنچه توانستند روایت جعل کردند و در دین خدا بدعت وارد کردند . درست به همین خاطر است که در کتب آنان ام المؤمنین قرین به نام عایشه شده و از دیگر زنان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم حتی از حفصه هم که در بغض اهل بیت علیهم السلام کم از عایشه ندراد کمتر نام برده شده است ؛ زیرا برای مسلمانان عوام و صاحبان کفر و نفاق ، بهتر از او مادری یافت نمی­شود تا دلسوزانه و مادرانه برای آنان در تمامی شئون دین از احکام گرفته تا اعتقادات و از تاریخ گرفته تا سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت جعل کند و بدعت وارد دین کند ، با توجه به این مسأله است که ارزش واقعی کلام معصومین علیهم السلام مشخص می­شود که همیشه شیعیان را متوجه دسیسه­های ایشان می­نمودند و بر این مسأله تاکید داشتند که رشد و پیشرفت در جهت خلاف عملکرد اینان می­باشد .

ص:48

اسلام با حمایت مالی چه کسی پیشرفت کرد ؟

اشاره

از دیگر تحریفاتی که منافقین در تاریخ صدر اسلام وارد کردند جریان ثروت ابوبکر و کمک­های مالی او در جهت پیشرفت اسلام می­باشد . منافقین با این کار دو هدف اساسی را دنبال می­کردند :

اول آنکه بدین وسیله فضیلتی برای او بتراشند(1)

و او را در راه پیشرفت اسلام فردی مؤثر و صاحب خدمات ارزشمند معرفی کنند .

دوم آنکه کار خدمات ام المؤمنین علیها السلام در جهت پیشرفت اسلام را منکر شده و یا بر آن سرپوش گذارند .

اما این ادعا به دلائل متعددی، بی اساس است و جزء تحریفات تاریخی محسوب می­شود :

دلیل اول : ابوبکر فرزند ابی قحافه از طایفه تیم ، یکی از طوائف قبیله قریش می­باشد . پدرش ابی قحافه در جوانی صیاد بوده و از راه


1- قلم همواره در طول تاریخ در دست چاپلوسان و در خدمت زورمداران بوده، و بسیاری از حقایق مسلم تاریخی دستخوش تحریف شده و رنگ واقعیت تاریخی به خود گرفته تا جایی که اگر پژوهشگری بر اساس یافته­های علمی خود پرده از روی واقعیت­ها بردارد، موجب شگفت همگان خواهد بود. یکی از پژوهشگران معاصر، با دلایل متقن اثبات کرده که تنها یار غار پیامبر، عبدالله بن بکر بن اریقط بوده و در عهد معاویه و با پول او داستان غار جعل شده و شخص دیگری (منظور ابوبکر می­باشد) به جای عبدالله یار غار معرفی شده است. (یار غار، نجاح الطایی، ص 61)

ص:49

شکار پرندگان و فروش آنان زندگی خود را می­گذرانده .(1)

وی در سن پیری نابینا شد و چون ابوبکر توانایی مالی برای نگهداری از وی و رسیدگی به امور معیشتی او را نداشت ، لاجرم برای به دست آوردن قوت روزانه خود به خدمت «عبدالله بن جدعان»(2)

که یکی از اشراف مکه بود در آمد و بر سر سفره او می­ایستاد و مردم را برای خوردن غذا دعوت می­کرد و بدین واسطه از عبدالله بن جدعان به اندازه قوت لایموت خود مزد می­گرفت ؛(3)

این در حالی بود که خود ابوبکر نیز وضعیتش بهتر از ابوقحافه نبود ؛ زیرا تا قبل از اسلام ، معلم مدرسه­های یهودیان بود و به واسطه تعلیم فرزندان آنان حقوقی را از ایشان می­گرفت و گذران امور می­کرد و بعد از اسلام نیز به خیاطی روی آورد و


1- التعجب لابوالفتح کراجکی ، ص 49 و 50.
2- کسی است که در خانۀ او پیمان « حلف الفضول» بسته شد. در تاریخ آمده که: حدود بیست سال قبل از بعثت جمعی از شخصیت­های مکه که یکی از آنها«اسد بن عبدالعزّی» (جد پدری حضرت خدیجه علیها السلام) بود، برای حفظ امنیت مکه و اطراف آن، مجلسی تشکیل دادند و هم پیمان شدند تا به حق مظلومان رسیدگی کنند و از ظلم ستمگران جلوگیری نمایند و چون سه نفر از اعضای مرکزی آن به نامهای «فضل بن فصاله، فضل بن وراعه و فضیل بن حارث» بودند نام این پیمان را «حلف الفضول» گذاشتند، با توجه به اینکه حلف به معنی سوگند و پیمان است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که در آن هنگام بیست سال داشت به این گروه پیوست. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به این پیمان احترام شایانی می­نمود و پس از بعثت می­فرمود: اگر اکنون نیز مرا به عضویت در آن پیمان دعوت کنند می­پذیرم. و نیز می­فرمود: « لقد شهدت خلقا ما احب الی به حمر النعم» در پیمانی شرکت کردم که حاضر نیستم آن را بشکنم و در عوض شتران سرخ موی حجاز (گرانبهاترین نعمت­ها) را به من بدهند. (حضرت خدیجه اسطوره ایثار و مقاومت ، ص23-24)
3- بحارالانوار، ج30، ص66 ؛ الطرائف ، ج2، ص405 تا 407 به نقل از مدرک مثالب کلبی، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ، ج13، ص 270.

ص:50

حاصل دست این کار را به مسجدالحرام می­آورد و در آنجا دستاری پهن می­کرد و به تُجاری که به آنجا می­آمدند، می­فروخت .(1) این وضعیت مالی ابوبکر در مکه بود . اما در مدینه هم وضعیتی بهتر از این نداشت. زیرا به شهادت اهل تسنن وی در مدینه برای معاش و تهیه خانه محتاج به کمک انصار بود .

حال، چگونه شخصی با این اوضاع اسفناک مالی ، اسلام را از ثروت خود مستغنی می­کند و با نثار مال ، خدمات ارزشمندی در جهت پیشبرد آن انجام می­دهد ؟! سئوالی است که مدعیان آن می­بایست جواب آن را بدهند .

در حالی که خود اهل تسنن روایت زیادی در کتاب­هایشان مبنی بر فقر مالی ابوبکر در زمان حضور وی در مدینه و همچنین طریقه گذران زندگی وی در مکه آورده­اند ، دیگر چه جای شک و شبهه­ای در دروغ بودن این ادعا باقی می­ماند ؟

در کتاب «الجمع بین الصحیحین» از ابوهریره وارد شده است که :

وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از منزل خارج شدند ، ناگهان چشمشان به عمر و ابابکر افتاد و به آنان فرمودند : چه چیزی در این وقت شما را از خانه بیرون آورده است ؟

آنان در جواب گفتند : گرسنگی .(2)

این روایت در کتب روایی اهل تسنن آمده است . حال اگر فردی منصف ، به این روایت و امثال آن بنگرد و همچنین به بافته­های


1- الافصاح ، مرحوم شیخ مفید ، ص 213 و 214.
2- طرائف ،ج2 ، ص 407 ، به نقل از الجمع بین الصحیحین.

ص:51

منافقان در راه اثبات ثروت و تمکن مالی برای ابوبکر نیز توجه کند که از هر راه ممکن سعی در اثبات آن را داشته­اند ، دیگر هیچ شکی در دروغ بودن ادعاهای منافقان باقی نمی­ماند .

البته فقط اثبات تمکن مالی ابوبکر نیست که مدعیان ، خدمات مالی وی به اسلام را دچار مشکل کرده است ، بلکه سئوال دیگری نیز در اینجا مطرح است که بر فرض اثبات ثروتمندی وی ، باز هم از طرف آنان بی جواب می­ماند و آن اینکه این کمک­های مالی ابوبکر در چه زمانی و در چه جهتی صرف شد و کدام گره از کار مسلمین با این کمک­ها باز شد و چه آثار و نتایجی را در بر داشت ؛ به عنوان مثال ، هرگاه صحبت از ثروت بی­حد و حصر ام­المؤمنین خدیجه کبری علیها السلام و نثار کردن آن در راه پیشرفت اسلام صحبتی به میان می­آید ، یکی از نتایجی که برای آن ذکر می­شود تاثیر آن در واقع گرفتاری­های سه سال حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و عده زیادی از افراد خانواده و اصحاب ایشان در شعب ابی طالب می­باشد ؛ زیرا در طول این سه سال ، ایشان و همراهانشان با تحریم همه جانبه کفار مکه مواجه بودند و با سختی و عسرت زندگی را در آن مکان می­گذراندند و فقط دارایی ام المؤمنین علیها السلام بود که در آن ایام گره از مشکلات مادی ایشان می­گشود و ادامه حیات در آن مکان را برای ایشان میسر می­کرد .

اما ثروت ابی­بکر در چه زمانی و در چه جا و مکانی مصروف پیشرفت اسلام شد ؟ در مکه یا در مدینه ؟ در چه برهه­ای از زمان ؟ آیا در مکه با وجود ثروت مثال زدنی ام­المؤمنین خدیجه علیها السلام که اشراف قریش برای تجارت خود دست نیاز به درگاهش دراز می­کردند .

ص:52

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به واسطه غنائم به دست آمده از جنگ با کفار، اسلام و پیامبر بزرگوار آن را مستغنی از هرگونه احیتاجات مالی ننمود ؟ در کدام برهه از زمان کمک­های مالی ابوبکر به فریاد اسلام رسید و کدام مشکل را حل کرد ؟ مدعیان این گونه اکاذیب باید جواب­گوی این سئوال باشند ؟ و تاکنون پاسخی به این سئوالات داده نشده است .

دلیل دوم : یکی از آیات قرآن مجید که در واقع محک بزرگی برای شناسایی ایمان مسلمانان حاضر در مدینه و همچنین مشخص شدن معرفت و عشق و علاقه آنان به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دارد، آیه «نجوی» می­باشد . خداوند در این آیه شرطی را برای ملاقات با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیش روی مسلمین قرار می­دهد که هر کس مایل به ملاقات با ایشان است می­بایست قبل از ملاقات صدقه بدهد.(1)

قبل از نزول این آیه ، صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وقت و بی وقت به خدمت ایشان می­رسیدند و حتی گاهی با مراجعه­های مکرر و بی­مورد خود موجبات اذیت ایشان را فراهم می­کردند ، اما با نزول این آیه دیگر هیچ یک از ایشان به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نرسیدند ؛ زیرا حاضر نبودند برای رسیدن به حضور اشرف کائنات ، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم پولی را خرج نموده و صدقه بدهند . تنها به شهادت روایات وارده در کتب روایی شیعه و اهل تسنن ، فقط امیرالمؤمنین علیه السلام هر روز صدقه می­دادند و به حضور ایشان می­رسیدند .(2)


1- سو ره مجادله ، آیه 12.
2- مستدرک الوسائل ، ج5 ، ص 218.

ص:53

البته قابل ذکر است که این آیه بعد از مدت کوتاهی نسخ شد و ثمره­ای که از آن به جای ماند این بود که بر عالمیان مشخص شد که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم تنها یک عاشق ، یک یاور و یک ناصر در راه ابلاغ رسالت خویش دارد و آن هم کسی نیست جز علی مرتضی علیه السلام ؛ همان بزرگواری که در سخت­ترین شرایط حامی و پشتیبان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده و فقط با نصرت او بود که نهال نوپای دین، بارور شد و از خطر نابودی نجات یافت .

دلیل سوم ما در رد کمک مالی ابوبکر ، درست همین آیه و جریانات بعد از نزول این آیه می­باشد ؛ زیرا اگر فرض کنیم ابی­بکر اموال خود را نثار اسلام و پیشرفت آن کرده باشد ، پس می­بایست در این زمان هم که رسیدن به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم احتیاج به صرف مال و صدقه دادن دارد ، وی را از اولین کسانی ببینیم که با دادن صدقه به خدمت ایشان می­رسیده و تا زمان نسخ این آیه بر آن مداومت داشته است. زیرا کسی که آن­قدر شجاعت و از خودگذشتگی دارد که در مکه در زمان غربت اسلام و غلبه کفر ثروت هنگفتی را خرج اسلام و مسلمین کند ، به طور حتم می­بایست در مدینه و در زمان قدرت گرفتن اسلام و مسلمین نیز دست از دست و دلبازی برنداشته و برای رسیدن به خدمت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم صدقه بدهد ، نه اینکه به خاطر نزول این آیه قید ملاقات با ایشان را بزند .

البته ممکن است مدعیان این مطلب در جواب بگویند که ، ابی­بکر در مدینه فقیر بوده و قدرت بر دادن صدقه برای رسیدن خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را نداشته که در جواب آنان باید گفت که :

ص:54

اولاً : فقر در مدینه مختص به او نبوده ، بلکه اکثر مهاجرین در آن روز فقیر بوده­اند و در همان شرایط نیز این آیه نازل شد .

ثانیاً : به شهادت روایات، امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در آن ایام دستشان از دارایی مالی خالی بوده و برای رسیدن به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم قرض می­گرفتند و صدقه می­دادند و به خدمت ایشان می­رسیدند .

دلیل چهارم : خداوند در قرآن مجید در موارد متعددی از افرادی که به خاطر اسلام از جان و مال خود مایه گذاشته­اند و برای پیشرفت آن از هیچ کمکی دریغ نکرده­اند ، یاد کرده است ؛ مثلاً برای تقدیر از کمک­های بی دریغ مالی ام المؤمنین خدیجه علیها السلام در سوره «الضحی» در آیه «ووجدک عائلاً فاغنی» از ثروت ایشان و بی­نیازی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به واسطه آن ثروت یاد می­کند .(1)

و یا مثلاً خداوند به خاطر تقدیر از امیرالمؤمنین علیه السلام که در نماز انگشتری را به فقیر صدقه داده بودند ، آیه «انما ولیکم الله و رسوله والذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و هم راکعون» را نازل کرد. امثال این آیات در قرآن مجید بسیار است .

حال سئوال اینجاست که اگر واقعاً ابوبکر صاحب اموال و دارایی بسیاری بوده و آن را در راه اسلام خرج نموده ، به گونه­ای که این نثار مال سبب پیشرفت اسلام گردیده ، پس چرا خداوند در قرآن مجید از آن یاد نکرده و آیه­ای در تقدیر از این عمل وی نازل نشده است ؟ این هم از آن دست سئوال­هایی است که منافقین می­بایست جواب گوی آن باشند .


1- بحارالانوار، ج43، ص 33.

ص:55

همان­گونه که در روایت شریف نبوی وارد شده است که ایشان فرمودند : «اسلام با غربت و تنهایی آغاز گردید» در بدو امر بعثت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم هیچ یک از متنفذین مکه و اشراف و بزرگان آن حاضر به قبول اسلام و کمک و همراهی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشدند و همواره سعی در جلوگیری از ترویج آن در میان مردم می­نمودند و تنها در میان بزرگان قریش ، دو عموی گرامی ایشان ، یعنی حضرت ابی­طالب و حضرت حمزه سیدالشهداء علیهما السلام و همچنین حضرت خدیجه کبری علیها السلام در تمامی لحظات تبلیغ در کنار ایشان بوده و یاور و حامی و پشتیبان ایشان در این امر بودند. البته قابل ذکر است که هر سه این بزرگواران در قبل از بعثت ایشان به رسالت آن بزرگوار معتقد بودند و سالیان درازی منتظر بعثت ایشان بودند و با ابلاغ رسالت به ایشان از جانب خداوند، بی درنگ ایمان خود به ایشان را اعلام داشتند .

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به غیر از این بزرگواران در میان بزرگان مکه ، هیچ یاور دیگری نداشت و اشراف مکه، مانند ابوسفیان ، ابوجهل و ابولهب و ... سعی در سنگ اندازی و کند کردن مسیر تبلیغ دین می­نمودند و این کار آنان به صورت­های گوناگونی بروز می­یافت ؛ گاهی تصمیم بر ترور ایشان می­گرفتند و گاهی مسلمانان و پیروان ایشان که در آن ایام بیشتر از خانواده­های فقیر و تنگدست بودند را شکنجه و اذیت و آزار می­کردند و زمانی هم با تحریم همه جانبه ایشان و جمیع پیروانشان اسباب هجرت ایشان را به شعب ابی طالب فراهم نمودند .

ص:56

ایشان بعد از بعثت به مدینه سیزده سال در مکه به امر تبلیغ دین خدا مشغول بودند که لحظه لحظه آن با سختی­ها و مرارت­های زیادی همراه بود ، اما وجود ذی جود ام المؤمنین خدیجه کبری علیها السلام در کنار ایشان و همچنین کمک­های مالی ایشان در آن ایام به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و همچنین حمایت­های بی دریغ دو عموی گرامی ایشان بود که حضور در مکه با آن شرائط سخت را برای ایشان میسر نمود، به گونه­ای بعد از رحلت حضرت ابوطالب و ام المؤمنین علیهما السلام دیگر مکه برای ایشان جای امنی نبود وبه مدینه هجرت نمودند و چه خوب رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از زحمات ایشان تقدیر کرده­اند، هنگامی که سبب پایداری و استقامت اسلام در مقابل آن­ همه توطئه­های کفار و منافقین را یکی دارایی خدیجه کبری علیها السلام و دیگر شمشیر امیرالمؤمنین علیه السلام بیان نمودند .

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : « ما قام و لااستقام دینی الا بشیئین : مال خدیجه و سیف علی بن ابی طالب علیه السلام ؛ دین من بر پا و مقدم نشد الا به دو چیز: اموال حضرت خدیجه علیها السلام و شمشیر حضرت علی بن ابیطالب علیهما السلام.»(1)


1- الانوارالساطعه، ص 164 ؛ شجره طوبی ، ج2، ص 233؛ تنقیح المقال، ج3، ص 77 و اعیان الشیعه، ج6 ، ص312 ؛ تحریف تاریخ ، ص 95- 103.

ص:57

آیا ابوبکر با مال از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دفاع نموده است ؟

هر کس به تاریخ آگاهی داشته باشد و کتاب­های سیره و اخبار را مطالعه کرده باشد می­داند که ابوبکر شخصی فقیر و بی مال بود و در آمدی نداشت (تا با آن انفاق کند) ، در دوران جاهلیت معلم بچه­ها بود و در دوران اسلام خیاطی می­کرد.(1)

پدرش نیز از نظر مالی وضعیت بدی داشت و دائم با فقر و ناداری دست و پنجه نرم می­کرد و همیشه با سختی و تنگدستی زندگی می­کرد ، بیشتر عمرش از راه شکار کبوترها و با فروش آن­ها تأمین معاش می­کرد و جز این، کار دیگری نمی­دانست ، تا اینکه نابینا شد . ابوبکر از تأمین معاش پدرش عاجز بود ، به ناچار پدر ، به عبدالله بن جدعان(2) پناه برد و از وی کمک خواست ، او هم پدر ابوبکر را مأمور


1- یار غار، قاضی نورالله شوشتری، ص 184؛ در برخی از منابع آمده که ابوبکر بزار بوده است: الاعلاق النفیسه، ص 215؛ المعارف، ص 575؛ الفردوس، ج3، ص 341، ح 5030.
2- عبدالله بن جدعان از طایفۀ تیم بود و از ثروتمندان و بخشنده­های دوران جاهلیت شمرده می­شد. داستان­های زیادی پیرامون بخشش­های او در تاریخ نقل شده است ، یعقوبی تاریخ نگار معروف او را جزء حاکمان عرب در زمان جاهلیت بر شمرده است. داستان معروف «حلف الفضول» که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پس از نبوت در آن شرکت داشت ، در خانۀ او به وقوع پیوست ، از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که فرمود : در خانۀ عبدالله بن جدعان شاهد پیمانی بودم که دوست ندارم به جای آن شترهای سرخ مو را به من بدهند و اگر در زمان اسلام به این پیمان فراخوانده شوم آن را اجابت می­کنم». (السیره النبویه، ابن هاشم، ج1، ص 87؛ السنن الکبری، بیهقی، ج6، ص 367؛ تفسیر قرطبی، ج1، ص 169؛ الاعلام، زرکلی، ج4، ص 76).

ص:58

کرد تا هر روز در جمع مردم ، صدا را بلند کرده و آنها را به میهمانی عبدالله بن جدعان فراخواند ، در برابر این کار مزد اندکی که روزانه­اش را تأمین می­کرد دریافت می­نمود . ابوبکر مالی نداشت که به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کمک کند ، کسی که فقر خودش و ناداری پدرش آن­گونه بود ، توان کمک به دیگران را هم نداشت .(1)

بررسی وضع مالی ابوبکر و پدرش

شیخ مفید پس از ذکر آیۀ : «و لا یاتل اولوا الفضل منکم و السعه ان یوتوا اولی القربی و المساکین و المهاجرین فی سببیل الله و لیعفوا و لیصفحوا الا تحبون ان یغفر الله لکم و الله غفور رحیم ؛ و سرمایه­داران و توانگرانِ از شما نباید سوگند یاد کنند که به خویشان و مستمندان و مهاجرین در راه خدا ، چیزی ندهند ، و باید درگذرند و چشم بپوشند ، آیا دوست نمی­دارید که خداوند شما را بیامرزد ؟ وخداوند آمرزنده­ای بخشاینده است. »(2) و نقل سخنان برخی از اهل سنّت که ابوبکر را مصداق این آیه دانسته­اند ، می­نویسد :

خبرهای صحیح و روایت­های مشهور و همۀ قرائن و شواهد نشانگر فقر ابوبکر و ناداری او می­باشد ، بین اهل دانش اختلافی نیست که او در جاهلیت معلّم بوده و در دوران اسلام خیاطی می­کرده است ، پدرش


1- مطالب فوق را مرحوم کراجکی در کتاب «التعجب» ، ص 50 آورده است .
2- سوره نور ، آیه 22.

ص:59

شکارچی بوده و پس از نابینا شدن محتاج دیگران شد تا اینکه عبدالله بن جدعان او را استخدام کرد تا مردم را به میهمانی وی دعوت کند و در برابر این کار روزی یک درهم به وی می­داد.

کسی که پدرش چنین وضعیتی داشته باشد و در آمدش این اندازه باشد فقیر به حساب می­آید و نیازمند کمک دیگران است ، بنابراین معنی ندارد گفته شود او با مال خودش به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کمک می­کرد !(1)

همچنین در جای دیگر می­نویسد :

اگر ابوبکر اموالی داشت و آن­گونه که برخی افراد نادان ادعا کرده­اند به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کمک می­کرد ، باید بین مردم معروف می­شد ، همان­گونه که داستان خاتم بخشی امیرمؤمنان علی علیه السلام در رکوع نماز چنان شهرت یافته که همه از آن آگاهی دارند ، همچنین انفاق­های آن حضرت در شب و روز آشکار و پنهان امری کاملاً شناخته شده است و خداوند در قرآن دربارۀ آن سخن گفته است . علی علیه السلام پس از دستور قرآن ، به صدقه دادن پیش از نجوا با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، از صدقه دادن نهراسید این مطلبی است که همۀ تاریخ نگاران و مفسران بر آن متفقند و غذا دادن وی به مسکین و یتیم و اسیر نیز به قدری معروف است که نیاز به توضیح ندارد ، و در سورۀ «هل اتی علی الانسان» به تفصیل آن پرداخته شده است... (2)


1- الافصاح ، ص 176 .
2- الافصاح ، ص 211.

ص:60

پیرامون بذل و بخشش­های ابوبکر و کمک­های مالی وی به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مطالب زیادی را از اهل سنت نقل کرده­اند ، اما هیچ­کدام از آنها اعتباری ندارد ، حتی گاهی خود آنها پس از نقل داستانی در این زمینه به ردّ آن پرداخته و با صراحت گرفته­اند که نادرست است .(1)

مرحوم شیخ مفید پس از آنکه انفاق مال توسط ابوبکر را رد نموده ، چنین می­نویسد :

با آنکه خداوند در این مورد به پیامبرش خبر داده که خودش متولّی بی­نیازی او از مردم می­باشد ، و عهده­دار همۀ حاجت­های دنیایی و آخرتی وی شده و فرموده است :

«الم یجدک یتیماً فاوی *ووجدک ضالاً فهدی* و وجدک عائلاً فاغنی؛ آیا یتیمت نیافت و در پناه گرفت؟ و تو را بیره یافت و راه نمود* و مسکین یافت و بی نیازت کرد»(2)

اگر با این فرض، برای آن حضرت جایز بود که به بخشش دیگران نیازمند باشد ، باید در هدایتش نیز نیازمند دیگران باشد! و تردیدی نیست که خداوند آن حضرت را در هدایتش بی­نیاز از دیگران کرده است ، و [به اقتضای یکی بودن اسلوب و روشی که در آیه وجود دارد] خداوند او را در دنیا و آخرت از دیگران بی­نیاز کرده است .

به علاوه ، اگر در مواردی که خداوند بر شمرده بنا شود کسی صاحب فضیلت گردد ، باید آن فضیلت به پدران بزرگوارش و به عمویش


1- یارغار ، قاضی نورالله شوشتری ، ص 187 .
2- ضحی / 6-8.

ص:61

ابوطالب علیه السلام و فرزندانش علیهم السلام و به همسرش خدیجه دختر خویلد ، اختصاص می­یابد ، نه ابوبکر که بهره­ای در موارد فوق نداشته است .

خداوند متعال در دوران یتیمی رسول خدا ، وی را در پناه جدش عبدالمطلب قرار داد ، پس از وی در حمایت ابوطالب بود و او بود که سرپرستی وی را بر عهده داشت ، او را پرروش داد ، در بزرگسالیش او را یاری کرد و با جانفشانی خود و فرزندانش وی را از شر دشمن حفظ نمود و اموالی را که از پدرانش به وی رسیده بود در راه او خرج کرد . آنها از بزرگان عرب و ثروتمندان آنها شمرده می­شدند ، پس از آن حضرت با اموالی که در تجارت شام به دست می­آورد ، از دیگران بی نیاز می­شد . همچنین اموالی که از همسرش حضرت خدیجه علیها السلام به وی ریسده بود ، او را از دیگران بی نیاز می­ساخت . همۀ اهل دانش می­دانند که او چه مال هنگفتی در اختیار داشت . هیچ یک از افراد مانند ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و سعد و سعید و عبدالرحمان و ابوعبیده بن جراح و دیگران در آن اموال سهمی نداشتند که به وسیلۀ آن صاحب فضیلتی شوند ؛ بلکه همۀ آنها فقیر بودند و خداوند آنها را به سبب پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم بی نیاز کرد ، همۀ آنها پست و بی مقدار بودند و با اظهار پیروی از آن حضرت و پذیرش نبوتش به قدرت حکومت دست یافتند .

بر فرض بپذیریم که در میان افراد بالا کسانی بودند که پیش از اسلام ثروتمند شمرده می­شدند ، یا اینکه از شرافت قبیله­ای برخوردار بودند ، ولی آیا هیچ یک از اهل دانش و جستجوگران تاریخ شبهه­ای در فقر ابوبکر و بدحالی او در جاهلیت و اسلام دارد ؟

ص:62

آیا تردیدی وجود دارد که قبیلۀ او از پست­ترین طایفه­های قریش شمرده می­شد و همۀ افرادش گرفتار فقر بودند ؟!

اگر او اموالی داشت که می­توانست با آنها به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کمک نماید – آن­گونه که افراد بی اطلاع ادعا کرده­اند – باید با قسمتی از آنها پدرش را بی نیاز می­کرد تا مجبور نباشد با بلند کردن صدایش و فراخوانی مردم به سفرۀ عبدالله بن جدعان ، دستمزد ناچیزی بگیرد و به وسیله آن جانش را حفظ کند و آبرویش را نگه دارد !

اگر ابوبکر چنین مالی داشت به جای خیاطی و فروش لباس­های کهنه و دست دوم در کنار درب خانۀ خدا ، به تجارت می­پرداخت و با تاجران سر و کار می­داشت ، و از آموزش بچه ها و سر و کله زدن با آنها بی نیاز می­شد ، نداشتن سرمایۀ کافی او را مجبور به این کارها کرده بود و این ، دلیل بر نادرستی ادعای ناصبی­ها در انفاق مال از سوی ابوبکر است .

به علاوه ، اگر آن­گونه که افراد بی اطلاع گمان کرده­اند ابوبکر اموالش را انفاق می­کرد ، خالی بودن قرآن از ستایش کار وی – که همه بر آن اتفاق دارند – با اینکه قرآن افرادی را که اندک انفاقی در راه خدا کرده­اند ستوده­اند ، نشان این است که انفاق­های او برای رضای خدا نبوده و می­خواسته به این وسیله اسم او بر سر زبان­ها نیفتد ، که در این صورت نوعی نفاق و دورویی است .(1)

مرحوم سید مرتضی می­نویسد :


1- الافصاح ، ص 212.

ص:63

انفاق­های ابوبکر در کجا بوده است؟ چه شاهدی بر صحت این انفاق­ها وجود دارد ؟ این انفاق­های ادعایی از دو صورت بیرون نیست : یا قبل از هجرت و در شهر مکه بوده ، و یا در مدینه انجام می­شده است .

اگر بگویید در مکه بوده ، که در آنجا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نه سپاهی تجهیز کرده ، نه نیرویی اعزام نموده و نه با دشمنی جنگیده است . انفاق گسترده برای چنین کارهایی مورد نیاز است. به علا وه ، آن حضرت در مکه با داشتن مال حضرت خدیجه علیها السلام در وسعت بوده و به قدر کافی مال در اختیارش بود و تا زمانی که به مدینه هجرت فرمود این اموال را داشت وضعیت خوب مالی حضرت در مکه امری بدیهی و معروف بود و به همین جهت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را به خانۀ خود آورد و کفالت او را بر عهده گرفت و به حضرت ابوطالب علیه السلام کمک کرد تا فشار زندگی او کمتر شود ، کسی که محتاج به انفاق ابوبکر باشد چنین کاری نمی­کند .

و اگر منظور انفاق ابوبکر پس از هجرت باشد ، که ابوبکر بدون هیچ اندوخته­ای وارد مدینه شد و به همین جهت نیازمند کمک انصار بود .

همۀ مورخان روایت کرده­اند که ، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه میهمان انصار بود و آنها به نوبت از حضرتش پذیرایی می­کردند ، هیچ کس نگفته ابوبکر در مدینه میزبانی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را بر عهده داشته و مخارج زندگیش را تأمین کرده است .

گاه می­شد که سول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دو یا سه روز گرسنه بود و از شدت گرسنگی سنگ به شکم می­بست ! و مواردی که در مدینه نیاز به انفاق

ص:64

داشت کاملاً معلوم بود ؛ زیرا در آنجا تجهیز سپاه وجود داشت و هیچ کس نگفته که ابوبکر در این موارد انفاقی داشته است !

شیعیان در مورد انفاق ابوبکر و ادعایی که در این مورد شده ، گفته­اند : او فردی تهیدست بود و امکاناتی نداشت تا انفاق نماید ، برای اثبات این ادعا به مواردی استشهاد کرده­اند : یکی اینکه او به دیگران درس می­داد و در برابرش دستمزد می­گرفت ، این کار درآمد چندانی نداشت و کاری نبود که افراد برخوردار و ثروتمند انجام دهند . دیگر اینکه او لباس می­دوخت و می­فروخت .

دیگر اینکه پدرِ او به نداری و فقر معروف بود ، او در برابر دریافت و دسمتزدی اندک مردم را به سر سفرۀ عبدالله بن جدعان دعوت می­کرد ، اگر ابوبکر ثروتمند بود دست کم پدرش را [از این کار معاف می­کرد و او را] بی نیاز می­ساخت.(1)

مرحوم سید بن طاووس می­نویسد :

یکی از ادعاهای عجیب و غریبی که گروهی از مسلمانان گفته­اند این است که : در کتاب آنها [قرآن] آمده که خداوند به پیامبرش فرموده : «و وجدک عائلاً فاغنی ؛ و خداوند تو را مسکین یافت و بی نیازت کرد».

اما آنها این سخن را انکار نموده و گفته­اند : بلکه ابوبکر با مال خویش پیامبر را بی نیاز کرد! و چه نازیباست که کتاب خودشان را رد نموده و قرآن را نقض کرده­اند ! با وجودی که تاریخ نگاران گفته­اند که ابوبکر نه ثروتی از قدیم داشت و نه سابقه ریاستی در خاندانش بود ؛ نه خودش و نه پدرش و نه پدربزرگش ، در حالی که پیامبرشان حضرت


1- الشافی، ج4، ص 24 .

ص:65

محمد صلی الله علیه و آله و سلم از طایفه­ای است که همیشه دارای ریاست و ثروت بوده­اند، آن حضرت تا زمانی که در مدینه بود ، علاوه بر مال خودش و مال کفیل و عمویش ابوطالب علیه السلام ، مال خدیجه علیها السلام نیز در اختیارش بود ، ثروتی که از نظر فراوانی ضرب المثل بود. و پس از هجرت به مدینه نیز با فتوحات و غنائم جنگی که در اختیارش بود بی نیاز از ثروت دیگران بود ، در کدامیک از این دو زمان ، ابوبکر ثروتی داشت تا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را بی نیاز گرداند ؟!

از نکته­های جالبی که مطلب فوق را تأیید می­کند این است که ابوقحافه [پدر ابوبکر] به شدت تهیدست و فقیر بود تا جایی که به کارهای پست تن می­داد ، کسی که وضعیت پدرش این باشد چه ثروتی و انفاقی داشته است ؟! این ادعا جز تهت و دروغ چیزی نیست !

از جمله مطالبی که در این مورد نقل شده آن چیزی است که صاحب کتاب «المثالب» منذر بن هشام بن محمد بن سائب کلبی – که از دانشمندان بزرگ و سرشناس اهل سنت است – در آن کتاب گفته است ، او می­نویسد : آنها که بر طعام ابن جدعان ندا می­دادند ( و مردم را به آن دعوت می­کردند) عبارتند از :

1- سفیان بن عبدالاسد مخزومی، فرزندان و نسل او در مکه­اند.

2- ابوقحافه عثمان بن عامر بن سعد بن تیم، فرزندان او در مدینه­اند . و در این مورد امیه بن ابی صلت در مرثیه­ای که در سوگ عبدالله بن جذعان سروده چنین گفته است :

له داع بمکۀ مشمعلّ

و آخر فوق دارته ینادی

الی ردح من الشیزی علیها

لباب البرّ علی بالشهاد

ص:66

او در مکه دعوت کنده ای دارد که او مشمعل است ، و دیگری که بر بالای خانه اش صدا می زنند و مردم را به خوردن غذای او نان و عسل در ظرفهای چوبین است دعوت می­کنند .

مشمعل : سفیان بن عبدالاسد و دیگری ابوقحافه است. تا پایان سخن کلبی.(1)

در ادامه سید ابن طاووس سخنی از ابن عباس در تفسیر آیۀ شریفه نقل کرده و چنین ادامه داده است : و از نکات عجیب و غریبی که در تناقض گویی آنها وجود دارد این است که می­گویند پیامبر خدا یارانش را آزمایش می­کرد تا روشن شود آیا آنها با او مواسات می­کنند یا نه ؟ و به همین جهت خودش را گرسنه نگه می­داشت ! یا اینکه می­خواست با تحمل گرسنگی برای آنها الگوی صبر در برابر سختی­ها باشد ، از روایت­هایی که حمیدی در کتاب «الجمع بین الصحیحین» نقل کرده معلوم می­شود که ابوبکر و عمر ثروتی نداشته­اند تا با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مواسات کنند ، او در مسند ابوهریره در حدیث 103 که به عنوان متفردات مسلم نقل کرده ، چنین آورده است :

در یکی از روزها رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از خانه خارج شد ، ابوبکر و عمر را دید که از خانه بیرون آمده بودند ، فرمود : چرا در این ساعت از خانه بیرون آمده­اید ؟

گفتند : ای رسول خدا ! گرسنگی ما را به اینجا کشانده است !

حضرت فرمود : سوگند به خدایی که جان من در دست اوست ، من هم به همین جهت از خانه بیرون آمده­ام ! و در ادامه آمده که یکی از انصار با مقداری خرما از آنها پذیرایی کرد .(2)


1- الطرائف ، ص 405-406.
2- الجمع بین الصحیحین، ج3، ص 228، ص 2688؛ صحیح مسلم، ج3، ص 1609-1610، باب 20، ح 2038/140.

ص:67

مرحوم سید بن طاووس پس از نقل این روایت می­نویسد :

با وجود این روایت که خود آنها شهادت به درستی آن داده­اند ، چگونه می­شود برای ابوبکر و عمر ثروتی ادعا کرد ؟!

از نکته­های جالب که می­توان در پاسخ اشکال فوق گفت این است که ، علی بن ابیطالب علیهما السلام انگشترش را در راه خدا بخشید و خداوند این آیه را درباره­اش نازل فرمود :

« انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و هم راکعون ؛ بی­گمان سرور شما ، خداوند و پیامبر اوست و نیز کسانی که ایمان آورده­اند ، همان کسانی که نماز را بر پا می­دارند و در حال رکوع زکات می­دهند».(1)

همچنین حضرت علی و فاطمه علیهما السلام چند قرص نان به یتیم و مسکین و اسیر دادند و دربارۀ آنها سورۀ «هل اتی» نازل شد. ابوبکر بنابر اعتقاد آنها مال زیادی را بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم انفاق کرد ، اما دربارۀ وی حتی یک آیه نازل نشد ! و حتی یک کلمه در قرآن از او تشکر نشده است ! از این مطلب فهمیده می­شود که ادعای انفاق ابوبکر از ریشه باطل و دروغ است و زشتی این این ادعا را همه می­فهمند !(2)


1- سوره مائده ، آیه 55 .
2- الطرائف، ص 407 ؛ یار غار، قاضی نورالله شوشتری، ص 196 .

ص:68

پاسخ به یک سئوال

روایات بر آنند که حضرت خدیجه علیها السلام پس از سیر آسمانی پیامبر ، به حضرت فاطمه علیها السلام باردار شد و این بیان بر اساس آنچه در کتاب­های حدیثی آمده در سال­های دوم یا سوم بعثت رخ داده است ، گرچه برخی سال­های دیگری را گفته­اند . با این بیان نتیجه می­گیریم که حضرت فاطمه زهرا علیها السلام با توجه به ولادتشان در سال سوم هجری افزون بر دو سال در شکم مادر بوده که این به طور قطع نادرست است و این پرسش طرح می­شود که راه جمع میان این دو سخن چیست ؟

پاسخ :

1- ممکن است گفته شود سیر آسمانی پیامبر بیش از یکبار بوده است . همانگونه که در «کافی» نیز همین پاسخ آمده است .(1)

از اخبار استفاده می­شود که معراج آن حضرت منحصر به یک مرتبه نبوده ، بلکه مکرر به معراج برده شده­اند . در سفینه البحار از حضرت امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:

« عرج بالنبی الی السماء ماه و عشرین مره ما من مره الا و قد اوصی الله عزوجل فیها بالولایه لعلی و الائمه علیهم السلام اکثر مما اوصاه بالفرایض»


1- الکافی ، ج1 ، ص 442 ، باب مولد النبی ، ح 13.

ص:69

«پیغمبر اکرم به سوی آسمان­ها یکصد و بیست مرتبه برده شد و نبود در هر مرتبه ، مگر اینکه خدا به او وصیت می­کرد دربارۀ دوستی حضرت علی و ائمه هدی علیهم السلام ، زیادتر از آنچه سفارش درباره فرائض می­نمود .»(1)

2- این دیدگاه را بپذیریم که فاطمه علیها السلام در سال دوم یا سوم بعثت جهان را به نور ولادتش نورباران ساخت ... و این دیدگاه با نظریه­ای که معراج از ماه­های همین دو سال رخ داده است سازگار است .


1- اسرار معراج حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، ص4.

ص:70

نخستین اسلام و ایمان آورنده حضرت علی علیه السلام است یا ام المؤمنین حضرت خدیجه علیها السلام؟

اشاره

مشهور بین مردم آن است که علی بن ابیطالب علیه السلام هرگز به خدا شرک نورزیده است تا اینکه ایمان خود را جدیداً از سرگرفته باشد ، بلکه او تابع و اقتدا کننده به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در تمام اعمال و افعال خود بود او در این مرحله به حدی رسید که خداوند متعال او را یاری و توفیق داد تا به مقام عصمت نائل آمد .(1)

پس علی بن ابیطالب علیه السلام نخستین فردی است که اسلام آورده است و او همان گوینده­ای است که می­گوید : «من بندۀ خدا و برادر پیامبر او هستم و من صدیق اکبرم» هیچ کس این کلمه را نمی­گوید جز آنکه دروغ­گو و افتراگر باشد من با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هفت سال جلوتر از مردم نماز گزاردم .(2)

ولی برخی از حسدورزان به مقام حضرت علی علیه السلام می­گویند که : حضرت خدیجه علیها السلام نخستین مسلمانی است که اسلام آوره است و نخستین مخلوقی است که به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورده است .(3)


1- مروج الذهب ، ج2 ، ص 276.
2- تاریخ ابن اثیر ،ج2، ص 57.
3- سیره نبوی دحلان ، الاوائل طبرانی، سیره حلبی ، ج1، ص 267.

ص:71

ولی صحیح آن است که خدیجه علیها السلام نخستین ایمان آورنده از قشر زنان می­باشد آن هم بعد از حضرت علی علیه السلام و این علی علیه السلام نخستین فرد از مردم می­باشد که به او ایمان آورد چون این روایت از سلمان ، ابوذر، جناب ابوسعید خدری ، زید بن ارقم آمده است و ابن اسحاق و زهری نیز به آن ملزم شده­اند .(1)

و صحابه نخستین پیش از عهد اموی این معنی را مورد تأیید و تأکید قرار داده­اند .(2) پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است : « نخستین وارد شونده به من در حوض کوثر و نخستین فرد اسلام آورنده حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام می­باشد .»(3)

امویان کوشیده­اند که خدیجه علیها السلام را نخستین شخص مسلمان معرفی نمایند نه از روی محبت و دوستی به خدیجه علیها السلام ، بلکه به عنوان سرپوش گذاردن بر فضائل حضرت علی صلی الله علیه و آله و سلم چون آنان دشمنان محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم می­باشند .

سپس کوشیده­اند اسلام آوردن ابوبکر را بر او مقدم بدارند عموماً این ادعای آنان به نابودی کشانده شده است چون علماء ادعاء نموده­اند که اسلام آوردن ابوبکر سالها پس از بعثت نبوی رخ داده است .(4) یعنی پس از اسلام آوردن بیش از 50 نفر از مسلمانان، دقیقاً بعد از واقعۀ


1- عیون الاثر، ج1 ، ص 124 ؛ مناقب خوارزمی، ص 18-20؛ سیره حلبی، ج1، ص 268-275 ؛ حلیه الاولیاء ، ج1، ص 66.
2- المستدرک الحاکم ، ج3، ص 136؛ الاوائل ، ج1، ص 195؛ حیاه الصحابه ،ج2، ص 513-515.
3- المستدرک الحاکم، ج3، ص 136؛ الاوائل ، ج1، ص 195؛ حیاه الصحابه ، ج2، ص 513-515.
4- سیره حلبی ، ص 273.

ص:72

اسراء و معراج که یک سال و نیم قبل از هجرت بنا به روایت واقدی ، رخ داده است یعنی ابوبکر اسلام آورده است در حالی که سن علی صلی الله علیه و آله و سلم 21 سال بوده است دقیقاً یک سال و نیم پیش از هجرت .(1)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : «این علی است که نخستین ایمان آورنده­ی من است که مرا تصدیق نمود و با من نماز خواند .»(2)

از اسلام آوردن او بگوییم ابوالقاسم کوفی گوید : « ابوبکر پس از هفت سال از بعثت رسول خدا اسلام آورد .»(3)

مسعودی می­گوید : بسیاری از مردم بر آن رفته­اند که حضرت علی علیه السلام هرگز شرک نورزید تا با اسلام خود ، استیناف کرده باشد ؛ بلکه او در تمام افعال و اعمال خود ، تابع و پیرو پیامبر و اقتدا کننده به او بود او بالغ گردید در حالی که در همین وضعیت بود خداوند متعال او را نگه داشت و قلبش را محکم نمود و او را توفیق تبعیت و پیروی از پیامبر خدا را عنایت فرمود و برخی از مردم بر آن هستند که او نخستین ایمان آورنده به رسول خدا است و پیامبر خدا او را دعوت به اسلام نمود در حالی که او در جایگاه تکلیف بود با ظاهر قول خدای عزوجل «وانذر عشیرتک الاقربین»(4) خویشاوندان نزدیک خود را انذار نما و


1- البدایه و النهایه ، ج3 ، ص 28؛ تاریخ طبری ، ج2، ص60.
2- مجمع الزوائد، ج1، ص 76 به نقل از طبرانی در تفسیر کبیر.
3- الاستغاثه ، ج2 ، ص 31.
4- سوره شعراء ، آیه214.

ص:73

آغاز آن از حضرت علی علیه السلام بود چون نزدیک ترین فرد به رسول خدا و مطیع­ترین آنان بود .(1)

و سیوطی نیز گفته است : حضرت علی علیه السلام نخستین فرد اسلام آورنده می­باشد و برخی از مردم بر این امر اجماع نقل نموده­اند .(2)

ابوذر و سلمان می­گویند : رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست علی بن ابیطالب علیه السلام را گرفت و فرمود: این شخص اولین کسی است که به من ایمان آورده ، و اولین کسی است که در روز قیامت دست در دست من می­نهد و او راستگوی بزرگ و جداکننده[حق و باطل از] این امت و پیشوای مومنان است .(3)

امام صادق علیه السلام از پدرانش روایت می­کند که : حضرت علی علیه السلام اولین کسی بود که اسلام آورد .(4)

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : علی علیه السلام اولین کسی باشد که به من ایمان آورد و اول کسی باشد که در روز قیامت با من مصافحه نماید و دست به دست من دهد ، و او صدیق اکبر و جداکننده­ی حق از باطل است .(5)


1- مروج الذهب ، ج2، ص 276.
2- تاریخ الخلفاء سیوطی، ص 185؛ المستدرک حاکم ، ج3 ، ص136؛ حلیه الاولیاء ، ج1 ، ص 66؛ خطیب بغدادی ، ج2 ، ص 81؛ سیره حلبی ، ج1 ، ص318 و یار غار ، ص 26- 28.
3- امالی شیخ طوسی ، ج1 ، ص 455.
4- امالی شیخ طوسی ،ج1 ، ص 767.
5- فرائدالسمطین حموینی ، ج1 ، ص 39 ، ش3.

ص:74

حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام نخستین یار رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم

قائلین به تقدّم اسلام حضرت امام علی علیه السلام بزرگان صحابه و تابعین و بسیاری از محدّثان و مورّخان اهل سنت بر این باورند که علی بن ابی­طالب علیه السلام نخستین مسلمان می­باشد . پیامبر اکرم و شخص حضرت علی و امام حسن مجتبی علیهم السلام ، نخستین مسلمان را ، حضرت علی علیه السلام می­دانند .

از صحابه و تابعین : زید بن ارقم ، عبد الله بن عباس ، انس بن مالک ، سلمان فارسی ، ابو ایوب انصاری ، ابوذر غفاری ، جابر بن عبدالله انصاری ، مقداد ، خبّاب بن ارت ، محمد بن کعب انصاری ، ابو سعید خدری ، عفیف کندی ، خلیل بن احمد فراهیدی ، ابن ابی لیلی ، ابو اسحاق ، عمر بن خطاب ، سعد بن ابی وقاص ، عبد الرحمن بن عوف ، ابو موسی اشعری ، حسن بصری و . . . می­باشند که به احادیث آنها اشاره خواهد شد .

از محدثان و مورخان اهل سنت :

ابن اسحاق ( 151 ق ) می­گوید :

نخستین کسی که از پیامبر پیروی کرد و به او ایمان آورد ، حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام و بعد از او زید بن حارثه می­باشد .(1)

مسعودی ( 346 ق ) می­گوید : طبق قول اهل بیت علیهم السلام و پیروان آنان ، حضرت علی علیه السلام نخستین مسلمان و نمازگزار می­باشد .(2)

ابن حبّان ( 354 ق ) نیز قایل به تقدّم اسلام امام علی علیه السلام است .(3)


1- المعارف ، ص 168 . تاریخ الامم و الملوک ، ج1 ، ص 540 .
2- التنبیه و الاشراف ، ص 198 .
3- السیره النبویه و اخبار الخلفاء ، ج1 ، ص 67 و 68 ؛ کتاب الثقات ؛ ج1 ، ص 52 .

ص:75

بیهقی ( 458 ق ) نیز حضرت علی علیه السلام را نخستین مسلمان می­داند .(1)

خطیب بغدادی ( 463 ق ) :

حضرت علی علیه السلام اول کسی است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را تصدیق کرده است.(2)

ابن عبد البرّ قرطبی ( 463 ق ) می­گوید :

علی­بن ابی­طالب علیه السلام اولین مردی است که به خدا و رسول خدا ایمان آورد و خدیجه علیها السلام نخستین زنی است که به خدا و رسول او ایمان آورد .(3)

ابن جوزی ( 597 ق ) :

پیشگامان در اسلام حضرت خدیجه علیها السلام و حضرت علی علیه السلام هستند .(4)

عزّالدین ابن اثیر جزری ( 630 ق ) :

تقدّم در اسلام با حضرت امام علی علیه السلام می­باشد .(5)

در جای دیگر می­گوید : طبق نظر بسیاری از علما و بزرگان ، حضرت امام علی علیه السلام نخستین مسلمان می­باشد .(6)

سبط بن جوزی ( 654 ق ) نیز نخستین مسلمان و نمازگزار را حضرت علی علیه السلام می­داند .(7)


1- سنن الکبری ، ج9 ، ص 94 و 95 ؛ السنن الصغری، ج2، ص 365 ؛ السنن الصغیر ، ج1 ،ص 570.
2- تاریخ بغداد ، ج1 ، ص 133.
3- الاستیعاب ، ج3 ، ص 197 .
4- الوفاء باحوال المصطفی، صص 163 و 164.
5- الکامل فی التاریخ ، ج1 ، صص 484 و 485 .
6- اسد الغابه ، ج4 ، ص 16 .
7- تذکره الخواص ، ص 26 .

ص:76

ابن ابی الحدید ( 656 ق ) نیز قایل به تقدّم اسلام حضرت علی علیه السلام است و بحث مفصلی در این رابطه دارد .(1)

صفدی ( 764 ق) می­گوید : سلمان و ابوذر، مقداد ، خبّاب و زید بن اسلم روایت کرده­اند که امام علی علیه السلام نخستین مسلمان بوده و بر همگان برتری دارد .(2)

دِمْیَری ( 808 ق ) نیز بر این باور است که حضرت علی نخستین مسلمان و نمازگزار است .(3)

ابن حجر عسقلانی ( 852 ق ) :

حضرت علی­ بن ابی­طالب علیهما السلام ، پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و داماد ایشان می­باشد . . . و بهتر این است که ایشان اول مسلمان باشد.(4)

در جای دیگر می­گوید :

طبق قول اکثر اهل علم ایشان اول کسی است که اسلام آورده است .(5)

گروهی از متأخرین نیز قایل به تقدّم اسلام حضرت علی علیه السلام بر همگان می­باشند .(6)


1- شرح نهج البلاغه ، ج1 ، ص32 ؛ ج4 ، ص319 ؛ ج13 ، ص148 .
2- الوافی بالوفیات ، ج21 ، ص 270 و 269 .
3- حیاه الحیوان الکبری ، ج1 ، ص 79 .
4- تقریب التهذیب ، ج2 ، ص39 . جالب این است ، در چاپ جدید تقریب التهذیب ، کلام ابن حجر عسقلانی را تحریف کرده­اند و این گونه نوشته­اند : «جمعی می­گویند : اولین نفر که به اسلام گروید علی­ بن ابی­طالب علیه السلام است» تحریر تقریب التهذیب ، ج3 ، ص 231 .
5- الاصابه ، ج2 ، ص 506 .
6- موسوعه الفقه الاسلامی ، ج1 ، ص 269 ؛ شباب حول الرسول ، ص21 .

ص:77

مهریه فرزانه قریش حضرت خدیجه علیها السلام چه قدر بوده است ؟

چون مراسم خواستگاری به پایان رسید ، ورقه بن نوفل پسر عموی خدیجه گفت: مهریه خدیجه 4000 دینار می­باشد ، حضرت ابوطالب علیه السلام با خرسندی پذیرا شدند . حضرت خدیجه علیها السلام آن مبلغ را به عهده گرفتند ، مبلغ چهار هزار دینار با خلعتی به خدمت عباس عموی پیامبر فرستاد تا آن را تحت مراسمی به خویلد پدر حضرت خدیجه علیها السلام تقدیم کند .(1)

ولی پیامبر اکرم فقط 500 درهم از آن را به عنوان مهریه فرستاد ، تا مهرالسنه باشد .(2)

چون مهریه به دست خدیجه علیها السلام رسید به ورقه دستور داد که آن را به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تقدیم کند و اعلام کند که همه اموال خدیجه علیها السلام به آن حضرت متعلق است . ورقه بن نوفل در میان زمزم و مقام ابراهیم ایستاد و با صدای رسا اعلام کرد : هان ای امت عرب! خدیجه شما را گواه می­گیرد که ، این مبلغ را با همه اموال ، غلامان و کنیزانش به محمد امین تقدیم می­دارد و شما را به گواهی می­طلبد .(3)


1- الکافی، ج5 ، ص 374.
2- القواعد ، علامه حلی ، ج3 ، ص 73.
3- امهات المعصومین ، ص 87 .

ص:78

خویلد پدر خدیجه علیها السلام در مراسم عقد فرمود : ای معشر عرب! آسمان سایه نینداخته و زمین بر فراز خود حمل نکرده ، کسی را که از محمد برتر باشد همه گواه باشید که من او را به دامادی خود برگزیدم و به این پیوند مقدس مفتخر هستم .(1)

آنگاه حضرت خدیجه علیها السلام اموال ، اغنام ، احشام ، عطریات و جامه­های فراوان در اختیار حضرت ابوطالب علیه السلام گذاشت تا ولیمه عروسی را بر عهده بگیرد . حضرت ابوطالب علیه السلام سفرة بسیار باشکوهی گسترد و سه روز تمام اهالی مکه و پیرامون آن را میهمان کرد .(2)

و این نخستین ولیمه­ای بود که از سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ترتیب داده شد .(3)

در سیره حلبیه آمده است که حضرت ابوطالب علیه السلام ، علاوه بر مهریۀ یاد شده، 20 شتر جوان نیز از مال خود جزو مهریۀ حضرت خدیجه علیها السلام قرار داد. ولی طبرسی تصریح می­کند که : مهریۀ حضرت خدیجه علیها السلام 5/12 اوقیه(4) (همان مهر السنه) بود، که مهریه­ی دیگر همسرانش همین مقدار بود .(5)

امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرموده­اند :


1- وفاه الزهرا ، سید عبدالرزاق مقرم ، ص 7.
2- من لایحضر الفقیه ، ج3 ، ص 397.
3- سرچشمه کوثر ، ص 36 به نقل از ام المومنین خدیجه ، ص 40.
4- هر اوقیه برابر با 40 درهم است.
5- اعلام الوری ، طبرسی، ج1، ص 275؛ بحارالانوار ، ج16 ، ص 10 و 12 و 219.

ص:79

«ما زوج رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شیئاً من بناته و لا تزوج شیئاً من نسائه علی اکثر من اثنی عشر اوقیه و نش یعنی نصف اوقیه ؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هیچ یک از دختران خود و نه هیچ یک از زنانش را به بیش از دوازده اوقیه و نیم تزویج نکرد .»(1)

و در جریان ازدواج حضرت جوادالائمه علیه السلام با دختر مامون عباسی نیز آمده است :

«... و بذلت لها من الصداق ما بذله رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لازواجه و هو اثنتا عشره اوقیه و نش و علی تمام الخمس مائه... »

« من صداق او را همان قرار دادم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به زنانش بذل فرمود و آن دوازده اوقیه ونیم بود که تمامی پانصد درهم بر ذمه من است .»(2)


1- اعلاو الوری، ص 147.
2- من لا یحضرالفقیه ، ج3 ، ص 398.

ص:80

آیا حضرت خدیجه علیها السلام قبل از ازدواج بار سول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دارای فرزند بوده است ؟

اشاره

این موضوع که پاره­ای از حدیث نگاران ومورخان او را بانوی صاحب فرزند خوانده­اند دیدگاهی سست است و طرفداران آن بدان جهت دستخوش این اشتباه شده­اند که حضرت خدیجه علیها السلام ، خواهری به نام «هاله» داشت، و او دارای فرزندان دختر و پسر بود و آنان به خاطر مهر و صفای خالۀ اندیشمند و پر مهر خویش، و به دلیل آگاهی و مدیریت و امکانات گستردۀ او ، بیشتر در خانه­ی آن حضرت در قلمرو مدیریت و مراقبت و تربیت او بودند ؛ به گونه­ای که او را بر مادر و خانه و خاندان خویش ترجیح می­دادند ! و او نیز برای تربیت و سازندگی و شکوفایی شخصیت آنان به گونه­ای خردمندانه و ظریف و با درایت و رعایت نکات تربیتی و عاطفی با آنان رفتار می­نمود و به گونه­ای در رجهت رشد و رستگاری آنان می­کوشید که مردم آنان را فرزندان خدیجه علیها السلام می­پنداشتند نه هاله خواهر او .(1) برای نمونه :

برخی محققان و اندیشمندان در مورد دختران پیامبر پژوهش­های گسترده ، تحلیلی ، مستند و جالبی نموده­اند و نظر آنان در این باره چنین است :

شیخ ذبیح الله محلاتی در این مورد می­نویسد :


1- تنقیح المقال، ج3 ، ص 77؛ قاموس الرجال ، ج10 ، ص 431؛ فروغ آسمان حجاز، ص 138و 139.

ص:81

«خدیجه» خواهری به نام «هاله» داشت که همسرش ازدنیا رفت و دو فرزندش را بی­سرپرست نهاد ، و آن حضرت که دارای ثروتی بسیار و درایت و هوش و عاطفه­ای سرشار بود ، سرپرستی خواهر و خواهرزاده­های خود را به عهده گرفت و پس از امضای پیمان زندگی مشترک با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز ، خواهرزاده­ها همچنان مورد مهر و محبت او و در قلمرو سرپرستی و مراقبت مادرانه و آموزگارانه­اش بودند ، به همین جهت برخی از مردم ، آنان را دختران خدیجه علیها السلام و محمد صلی الله علیه و آله و سلم می­پنداشتند نه «هاله».(1)

محمد دُخیّل در کتاب «حضرت خدیجه علیها السلام در این باره می­نویسد :

زینب و رقیه بر خلاف پندار برخی از تاریخ نگاران و آورندگان حدیث ، نه دختران پیامبر و همسر عدالت­خواه او خدیجه علیها السلام که خواهر زاده­های خدیجه و فرزندان هاله بودند ، اما به خاطر گنامی «هاله» و شهرت جهانی حضرت خدیجه علیها السلام به ایشان نسبت داده شده­اند .(2)

علامه خبیر ابوالقاسم علی بن احمد بن موسی بن الامام جواد علیه السلام مشهور به ابوالقاسم کوفی (ره) [متوفای 352ق] در کتاب «الاستغاثه فی بدع الثلاثه» تحقیق کرده می­نویسد :


1- ریاحین الشریعه ، ج2، ص 268 ؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص 38.
2- خدیجه علیها السلام ، محمد دخیل، ص 11.

ص:82

«رقیه و زینب (همسران عثمان) ، دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت خدیجه علیها السلام نیستند و این شبهه­ای که مردم عوام، به دلیل عدم معرفت و فهمشان در مورد انساب ایجاد کرده­اند .»(1)

« از پژوهش گسترده­ای که در مورد دختران ارجمند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم انجام شده ، چنین دریافت که ازدواج رقیه و کلثوم با پسران ابولهب ، و همچنین جدایی از آنان به خاطر تاریک اندیشی و یک دندگیِ شوهرانشان در دشمنی و عداوت با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و سپس ازدواج عثمان با آن دو ، یکی پس از دیگری واقعیت ندارد .(2)

پس در واقع ، سه دختر با نام زینب ، رقیه و ام کلثوم فرزندان هاله ، خواهر حضرت خدیجه علیها السلام بوده­اند و درست این است که بگوییم : حضرت خدیجه علیها السلام بنت خویلد خواهری به نام «هاله» داشته که با مردی از «بنی مخزوم» ازدواج کرد. هاله از این مرد ، فرزندانی را آورد و وقتی همسرش از دنیا رفت؛ پریشان شد . چون خواهرش ، حضرت خدیجه علیها السلام ثروتمند بود ؛ خواهر و فرزندانش را تحت کفالت خود قرار داد و پس از ازدواج حضرت خدیجه علیها السلام با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، فرزندانش در حجر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ماندند و به آن حضرت منسوب گردیدند .(3)


1- الاستغاثه، ج1، ص 64.
2- مناقب آل ابی طالب ، ج1، ص 160؛ بحارالانوار ، ج22، ص 191؛ مناقب ابن شهر آشوب ، ج1، ص 60 .
3- ریاحین الشریعه، ج2 ، ص 269. در کتاب انوار درخشان، سید محمد حسین حسنی همدانی، ج7، ص 414 می نویسد: ربیبه پیامبر و خواهرزاده حضرت خدیجه علیها السلام بوده اند. سید امیر محمد قزوینی در فصل یازدهم کتابش «الآلوسی و التشیع» در پاروقی صفحه 231 آورده است: «قیل ان رقیه و ام کلثوم کانت ابنتی هاله اخت خدیجه رضی الله عنها من ذلک یقوی القول انهما لیستا بناته. و قال جماعه آخرون کانتا ربیبتیه من جحش؛ گفته اند که : رقیه و ام کلثوم، دختران هاله بودند و هاله، خواهر حضرت خدیجه علیها السلام بود. از این رو چنین می نماید که آند و دختر ، از آنِ حضرت خدیجه علیها السلام نیستند. برخی نیز گفته اند که آن دو دختر، فرزندان جحش بوده اند.»

ص:83

یک بازنگری درباره فرزندان خدیجه علیها السلام

اخیراً محقق و دانشمند لبنانی، جعفر مرتضی عاملی کتابی به نام «بنات النبی ام الربائبه ؟» تالیف نموده(1) که کتابی مستند و تحلیلی و جالب است، او در این کتاب پس از نقل روایات مختلف از کتاب­های شیعه و اهل تسنن و بررسی­های گوناگون چنین نتیجه می­گیرد :

1- از بررسی­ها می­توان نتیجه گرفت : ازدواج رقیه و ام کلثوم با پسران ابولهب ، سپس با عثمان از امور واهی است و ثابت نشده است و در مورد عثمان ، تشابه اسمی موجب این اشتباه گردیده است .(2)

2- شواهد متعددی وجود دارد که حضرت خدیجه علیها السلام قبل از پیامبر ازدواج نکرده است و هنگام ازدواج با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دوشیزه بوده است.(3)


1- این کتاب در سال 1413 ه.ق تالیف یافته و چاپ دوم آن در سال 1416 (1375ه.ش) به قطع رقعی در 148 صفحه از طرف دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم چاپ و منتشر شده است.
2- بنات النبی ، ص 75 و ص 124.
3- بنات النبی ، ص 88 تا ص 93.

ص:84

و از علامۀ سوری (ابن شهر آشوب) نقل می­کند که می­نویسد :

« ان النبی قدتزوج خدیجه و هی عذراء» همانان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با خدیجه علیها السلام که دوشیزه بود ازدواج کرد. چنانکه دو کتاب «الانوار» و «البدع» این مطلب را تأکید می­کند آنجا که در آنها نقل شده : رقیه و زینب دختران هاله خواهران خدیجه بوده­اند .(1)

یکی از اموری که مطلب فوق را تأیید می­کند حدیثی ا ست که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که خطاب به حضرت علی علیه السلام فرمود :

« یا علی اوتیت ثَلاثاً لَم یُؤتَهُنَّ احدٌ و لا أنا، اوتیتَ صِهراً مثلی وَ لَم اوتِ اَنا مِثلی »

« علی جان! در زندگی ، سه امتیاز و ویژگی به تو ارزانی گردید، که به هیچکس دیگر از مردم، حتی به من ، ارزانی نشد !

1- به تو افتخار دامادی من داده شد در حالی که من پدر همسری بسان تو ندارم !

2- به تو همتا و همسریِ مانند دختر فرزانه­ام (حضرت فاطمه علیها السلام) عنایت شد ، در حالی که به من همتا و همدلی بسان تو ارزانی نگردید!

3- به تو بدون واسطه ، پسرانی ارجمند و تاریخ ساز مانند: حضرت حسن و حسین علیهما السلام عنایت گردید ، اما به من عنایت نشد ، اما شما از من هستید و من از شما .(2)


1- مناقب آل ابی طالب ، ج1 ، ص 159.
2- احقاق الحق ، ج5 ، ص74؛ مناقب ، عبدالله شافعی ، ص 50 .

ص:85

از این روایت با توجه به ویژگی اول فهمیده می­شود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تنها یک داماد داشت و آن حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود .

بعضی بر این باورند که اصرار برخی در مورد ام کلثوم و رقیه به عنوان دختران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و همسران عثمان از این رو است که فضائل مخصوص حضرت علی علیه السلام را با رقیب تراشی کم رنگ کنند ، از این رو عثمان را به عنوان ذوالنورین (صاحب و همسر دو نور ام کلثوم و رقیه) می­خوانند ، ولی با اینکه حضرت زهرا علیها السلام به اعتقاد همه ، برترین زنان دو جهان بود و همسر حضرت علی علیه السلام گردیده چنین لقب یا امثال آن را به آن حضرت نمی­دهند .(1)

پاسخ به دو سئوال

در اینجا دو سئوال پیش می­آید نخست اینکه : اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دخترانی نداشت ، تا بگوییم با پسران ابولهب و سپس با عثمان ازدواج کردند ، پس چرا در قرآن سخن از دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به میان آمده است آنجا که می­خوانیم : « یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک... ؛ ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مومنان بگو : روسرهای بلند خود را بر خویش فرو افکنند (و حجاب را رعایت کنند.)»(2)

و همچنین در بعضی از دعاها یا روایات سخن از دختران پیامبر به میان آمده مثلاً در یکی از دعاهای ماه مبارک رمضان آمده است :


1- بنات البنی ام ربائبه؟ ، ص 119 و 120.
2- سوره احزاب ، آیه 59 .

ص:86

«اللهم صل علی رقیه و ام کلثوم ابنتی نبیک...»

« خدایا درود فرست بر رقیه و ام کلثوم و دو دختر پیامبرت ».

در پاسخ به هر دو سئوال همان را می­گوییم که قبلاً اشاره شد و آن اینکه : این بانوان دختران هاله خواهر خدیجه علیها السلام بودند و پس از مردن پدرشان تحت کفالت حضرت خدیجه علیها السلام در آمدند ، و پس از ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با خدیجه علیها السلام تحت سرپرستی پیامبر قرار گرفتند و به عنوان دختران پیامبر خوانده شدند و اسلام را پذیرفتند و هجرت به مدینه کردند و ...

بنابراین چه مانعی دارد که منظور از دختران در آیه و دعای مذکور ، دختر خوانده­های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باشند و یا منظور از آیه مذکور همچون آیه مباهله(1)

تنها حضرت زهرا علیها السلام باشد .(2)


1- سوره آل عمران ، آیه 61 .
2- ریاحین الشریعه ،ج2 ، ص 269 و حضرت خدیجه اسطوره ایثار و مقاومت ، ص 248- 251.

ص:87

شماری از کتاب­های تالیف شده پیرامون حضرت خدیجه علیها السلام

1- انوارالساطعه من الغراء الطاهره ، سیلاوی ، غالب .

2- خدیجه الکبری علیها السلام ، بعاج ، عبدالستار .

3- نساء النبی ، بنت الشاطی ، عایشه .

4- با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، بنت الشاطی ، عایشه .

5- حضرت خدیجه علیها السلام ، دخیل، علی محمد علی ، ترجمه دکتر فیروز حریرچی .

6- خدیجه علیها السلام ام المؤمنین ، زهراوی ، عبدالحمید .

7- حیاه ام المومنین خدیجه علیها السلام ، سبلی ، محمود .

8- السیده خدیجه ام المومنین و سباقه الی الاسلام ، طهماز ، عبدالحمید محمود .

9- خدیجه علیها السلام ام المومنین نظرات فی اشراق فجر الاسلام ، عمر ، عبدالمنعم محمد .

10- خدیجه ام المومنین ، الدومی ، احمد عبدالجواد .

11- خدیجه ام المومنین، توفیق ، بثینه

12- خدیجه ام المومنین ، مهران، ذوالفقار .

13- خدیجه ام المومنین ، علائلی ، عبدالله .

14- خدیجه اول ام­المومنین ، عبدالسلام هلوانی ، احمد عبدالسلام .

ص:88

15- خدیجه بنت خویلد ، حسن ، محمد عبدالغنی .

16- خدیجه زوجه الرسول ، سرور ، دارعبدالباقی .

17- امهات المومنین خدیجه بنت خویلد ، قطب، محمد علی .

18- خدیجه بنت خویلد اول اهل القبله ، محامی ، محمد کامل حسن .

19- ام المومنین خدیجه بنت خویلد ، هاشمی ، عبدالمنعم .

20- فروغ آسمان حجاز خدیجه علیها السلام ، کرمی فریدنی ، محمد علی .

21- حضرت خدیجه علیها السلام اسطوره ایثار و مقاومت، محمدی اشتهاردی، محمد

22- سرچشمه کوثر ، مهدی پور ، علی اکبر .

23- نیم نگاهی به مدیریت و کار آفرینی حضرت خدیجه کبری علیها السلام ، کرمی فریدنی ، محمد علی .

24-حضرت خدیجه علیها السلام ثروتمندترین زن روزگار، حیدری ، سید محمد.

25- تحریف تاریخ ، احمدی ، سید موسی .

26- حضرت خدیجه علیها السلام ، موسوی ، سید احمد .

27-یادواره بزرگداشت خدیجه­کبری علیها السلام ، موحدابطحی ، میرسید حجت.

مؤلف به معرفی 155 عنوان کتاب ، برای زندگانی حضرت خدیجه علیها السلام اشاره کرده­اند .

28- نگاهی نو به زندگانی حضرت خدیجه علیها السلام ، کرمی فریدنی ، محمد علی .

29- خدیجه شکوه زندگی ، کمالی نیا و دیگران .

30- خدیجه کبری ، کمالی نیا ، محمد تقی .

ص:89

31- شمع محفل طه ، (شعر) ، سجاد ، سید محمد حسن و مهرپرور ، علی رضا .

32- حیاه السیده خدیجه بنت خویلد من المهد الی اللحد ، الشرهانی ، حسین علی .

33- غروب ماه حجاز (شعر) ، مهرپرور ، علی رضا .

34- ام­المؤمنین خدیجه الکبری بنت خویلد ، الموسوی ، سید هاشم .

35- خدیجه بنت خویلد ، علی محمد علی دخیل ، 8 جزء در یک مجلد ، بیروت .

36- ام المؤمنین خدیجه بنت خویلد ، ابراهیم محمد حسن الجمل .

37- دثرینی ... یا خدیجه ، سلوی بالحاج صالح ، العایب .

38- صحابیات حول الرسول- خدیجه ام­المؤمنین، زهیر مصطفی یازجی.

39- سیره ام المؤمنین السیده خدیجه ، واصف احمد فاضل کابلی .

40- خدیجه ام­المؤمنین، ؟ ، قاهره ، 1955م

41- نمونه زنها ، منتظر ، محمد .

42- امهات المعصومین ، حسینی شیرازی ، سید محمد .

43- امهات المومنین ، حسینی شیرازی ، سید محمد .

البته این دو کتاب مستقل در زمینه حضرت نمی­باشد، ولی فصلی از آنها راجع به حضرت می­باشد.

44- ماخذ شناشی توصیفی زندگانی حضرت خدیجه علیها السلام ، کاری از گروه پژوهش مدرسه علمیه حضرت خدیجه علیها السلام می­باشد .

ص:90

با مطالعۀ1100 جلد کتاب ، در 386 جلد آن که شامل 208 عنوان می­شود به مطالب مربوط به حضرت خدیجه علیها السلام دست یافت. (نرم افزار شیدا)

در این کتاب ذکر شماره صفحات و کتاب موجود در کتابخانه اشاره شده است . و حدود 22 کتاب مستقل در زمینۀ زندگانی حضرت خدیجه علیها السلام هم نام برده شده است.

45- ام­المؤمنین خدیجه بن خویلد، بانویی در قلب مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم ، تألیف : دکتر محمد عبده یمانی ، مترجم : محمد ابراهیمی .

46- تاریخ زندگانی حضرت خدیجه علیها السلام ، و ازدواج با حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ، شرکت نسبی کانون کتاب، ناصر خسرو .

47- المراۀ العصریه و امهات المؤمنین (السیدۀ خدیجه علیها السلام)، حریوی حلاوه.

48- خدیجه بنت خویلد المثل الاعلی لنساء العالمین ، ابراهیم محمد حسن جمیل .

ص:91

منابع و مآخذ

قرآن کریم

1- استغاثه فی البدع الثلاثه ، ابوالقاسم کوفی

2- اسدالغابه ، ابن اثیر ، انتشارات اسماعیلیان ، تهران ، 1380ش.

3- اسرار آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم ، سلیم بن قیس هلالی ، مترجم : محمدباقر انصاری خوئینی زنجانی ، انتشارات دلیل ما ، چاپ سیزدهم ، 1380ش .

4- اسرار معراج حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، علی قرنی گلپایگانی ، انتشارات کتابچی ، چاپ دوم ، 1373ش .

5- الاصابه فی تمییز الصحابه ، ابن حجر عسقلانی ، دارالفکر ، مصر 1328ق ، دارالکتب العلمیه ، 1415ق.

6- الافصاح ، شیخ مفید ، کنگره شیخ مفید ، قم ، چاپ اول ، 1413ق.

7- امالی ، شیخ طوسی، مترجم: صادق حسن زاده ، انتشارات اندیشه هادی ، چاپ اول ، 1388ش .

8- امهات المومنین ، آیت الله العظمی سید محمد شیرازی

9- انساب الاشراف ، احمد بن یحیی بلاذری، الطبعه الاولی ، تحقیق: شیخ محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1397ه.ق.

10- الانوار الساطعه من الغراء الاطهره خدیجه بنت خویلد، الشیخ غالب السیلاوی ، ناشر: مؤلف ، المطبعه علمیه، الطبعه الاولی، 1421ق.

ص:92

11- الاوائل ، طبرانی ، سلیمان بن احمد، ناشر: مؤسسه الرساله الفرقان، یبروت، الطبعه الاولی، 1403ق.

12- بحارالانوار ، علامه محمدباقر مجلسی ، ناشر : اسلامیه ، تهران ، چاپ مختلف .

13- البدایه و النهایه ، اسماعیل بن عمر ، ابن کثیر ، داراحیاء التراث العربی ، بیروت ، 1408ق .

14- بهجه المحافل ، یحیی بن ابی بکر العامری ، دارصادر.

15- تاریخ الامم و الملوک، محمد بن جریر طبری، موسسه الاعلمی، بیروت.

16- تاریخ الخلفاء ، جلال الدین سیوطی، مکتبۀ المثنی، بغداد ، الطبعه الثالثه، 1383ق.

17- تاریخ الخمیس ، حسین الدیار بکری ، موسسه شعبان ، بیروت ، مصر 1383ق .

18- تحریف تاریخ ، سید موسی احمدی، انتشارات اعلام التقی ، قم ، چاپ اول ، 1384ش .

19- التعجب ، ابوالفتح کراجکی ، مکتبه المصطفوی ، قم.

20- تفسیر القرطبی ، محمد بن احمد قرطبی

21- تقویم شیعه ، عبدالحسین نیشابوری ، انتشارات دلیل ما ، چاپ سوم ، 1383ش.

22- حضرت خدیجه اسطوره ایثار و مقاومت ، محمد محمدی اشتهاردی ، موسسه انتشارات نبوی، چاپ دوم، بهار 1384ش.

23- حلیه الاولیاء ، ابونعیم اصفهانی احمد بن عبدالله، مصر قاهره، ناشر: ام القری و دارالفکر بیروت.

24- حیاه الصحابه ، محمد یوسف الکاندهلوی ، دارالمعرفه ، بیروت، لبنان .

ص:93

25- درالمثور ، سیوطی جلال الدین ، دارالفکر، بیروت ، لبنان .

26- دلائل النبوه ، احمد بن حسین البیهقی، دارالکتب العلمیه بیروت .

27- ذخائر العقبی، احمد بن عبدالله طبری، دارالمعرفه، بیروت ، 1374م.

28- روح المعانی فی تفسیر قرآن العظیم ، سید محمود آلوسی

29- ریاحین الشریعه ، ذبیح الله محلاتی ، انتشارات دارالکتب الاسلامیه ، چاپ نهم ، 1385ش .

30- سبعه من السلف ، فیروزآبادی، دارالهجره ، 1375ق .

31- سرچشمه کوثر ، علی اکبر مهدی پور

32- سیر اعلام النبلاء ، ذهبی محمد بن احمد ، تحقیق: حسین الاسد، موسسه الرساله، بیروت ، 1413ق.

33- السیره النبویه ، ابن هاشم، تحقیق: مصطفی السقاء، ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ شلبی ، قاهره، مکتبه مصطفی البابی الحلبی (افست مکتبه الصدر تهران) ، 1355ق.

34- السیره النبویه ، احمد زینی دحلان ، دار احیاء التراث العربی، بیروت.

35- سیره مغلطای ، مغلطای

36- السیرۀ الحلبیه ، علی بن برهان الدین الحلبی الشافعی، دارالفکر، بیروت.

37- شذرات الذهب ، ابوالصلاح عبدالحی ابن العماد حنبلی ، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان .

38- شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید معتزلی، طبعه دار الفکر، بیروت .

39- صحیح البخاری ، محمد بن اسماعیل بن ابراهیم ، دارالقلم، بیروت .

40- صواعق المحرقه ، ابن حجر هیثمی ، الطبعه الثانیه، قاهر، مکتبه القاهره، 1385ق.

41- الطبقات الکبری ، ابن سعد ، محمد، دارصادر، بیروت، بی تا.

ص:94

42- طرائف ، سید بن طاووس، مترجم : داوود الهامی ، نشر: دفتر نوید اسلام ، چاپ دوم ، زمستان 1374ش .

43- عیون الاثر ، ابوفتح الدین اندلسی

44- فرائدالسمطین ، ابراهیم بن مجد جوینی ، موسسه محمودی ، بیروت.

45- الفصول المهمه، علی بن محمد مالکی ، المکتبه الحیدریه ، نجف اشرف ، 1381ق .

46- الکافی ، شیخ محمد بن یعقوب کلینی ، ناشر : کتابفروشی علمیه اسلامیه ، چاپ اول ، تهران .

47- الکامل فی التاریخ ، ابن اثیر ، علی­بن­محمد، دارصادر، بیروت، 1386ق.

48- کشف الغمه ، محدث اربلی، ناشر : بنی هاشمی، تبریز ، چاپ اول ، 1381ق .

49- کنزالعمال ، متقی هندی ، موسسه الرساله ، بیروت، 1406ق.

50- متشابه القرآن ، محمد بن علی ابن شهرآشوب مازندرانی

51- مجمع الزوائد ، هیثمی ، نورالدین علی بن ابی ابکر ، دارالکتاب العربی، بیروت، لبنان .

52- المحبر ، ابن حبیب

53- محبوبه المصطفی صلی الله علیه و آله و سلم ، حسین تهرانی، انتشارات طوبای محبت ، چاپ دوم ، 1395ش .

54- مختصر تاریخ دمشق ، ابن عساکر ، لمحمد بن مکرم (ابن منظور)، دارالفکر، دمشق.

55- مستدرک الوسائل ، محدث نوری

56- المستدرک علی الصحیحین ، حاکم نیشابوری ، انتشارات دارالکتب العلمیه، 1411ق .

ص:95

57- مصباح المتهجد ، ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، موسسه فقه الشیعه، بیروت ، لبنان ، چاپ اول، 1411ق.

58- مصباح المتهجد ، شیخ کفعمی

59- مصباح المنیر ، احمد بن محمود فیومی

60- مفاتیح الجنان ، شیخ عباس قمی

61- مفردات الفاظ القرآن ، راغب اصفهانی

62- مناقب ، الموفق بن احمد خوارزمی ، موسسه النشر الاسلامی ، قم .

63- مناقب آل ابی طالب ، ابن شهر آشوب ، ذوی القربی، 1379ش.

64- منتهی الآمال ، شیخ عباس قمی (ره) ، انتشارات هجرت ، چاپ دهم ، 1387ش .

65- نهایه الارب فی فنون الادب ، النویری، احمد بن عبدالوهاب، نشر وزارۀ الثقافه ، الموسسه المصریه العامی.

66- یار غار ، نجاح الطایی ، ناشر: دارالهدی لاحیاء التراث، بیروت، لندن ، چاپ اول، 1382.

ص:96

از دیگر تألیفات نویسنده :

1)- رازهای نهفته در شطرنج

2)- خورشید مهربانی 3)- تحقیق و پژوهش در کلام مقام معظم رهبریدام ظله

4)- فیض ماندگار؛ شرح زندگانی و شاگردان و اساتید آیت الله فیاض قدس سره

5)- شمع سوزان خرابه شام. (سید مجید نبوی، مهدی آقابابایی)

6) - ساز و کارهای موفقیت در تبلیغ

7) - عبد رحمان، زندگی نامه و خاطراتی از سردار شهید عبدالرحمان کرمی

8)- تربیت فرزند از دیدگاه حضرت زهرا علیها السلام 9)- نور هفتم (میلاد مبارک امام هفتم علیه السلام در ماه ذی الحجه)

10)- آسمانی­های خاکی، بر اساس زندگی برادران شهید عبدالرحمان و محمد رضا کرمی هرستانی

11)- آسمانی­های خاکی، بر اساس زندگی شهید مصطفی نصراصفهانی

12)- و ...

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109